قدم ششم

1.3K 387 246
                                    

ابروهای بهم پیچیده ی تهیونگ سرعت تنفسش رو کم میکرد.

چهره ی مرد شبیه به کسی بود که انگار فحش بدی شنیده یا بهش توهین شده باشه!

جونگ کوک هنوز برای قورت دادن آبدهنش مردد بود چون تهیونگ داشت مشکوکانه نگاهش میکرد..

یک آن از ذهنش گذشت مرگ مینهو باعث اتفاقاتی شده که ازش بیخبره و بعد برای گفتن چیزی لبهاش رو فاصله داد که تهیونگ پیشدستی کرد.

" چند وقته؟!"

لبهای بهم فشرده اش رو آزاد کرده، جواب داد.

" نمیدونم...من..راستش، از بیبی چک استفاده کردم..برای همین مطمئن نیستم..شاید خطا داده شاید.."

میدونست داره مزخرفاتش رو سر هم میکنه و بهتره ساکت شه تا عکس العمل مرد رو ببینه.

تهیونگ برخلاف تصورش، نزدیکش شد و بوسه ی کوتاهی روی لبهاش نشوند.

" برای همین ازم فرار میکردی؟"

سری تکون داد و نگاه مضطربش رو گرفت.

تهیونگ موهاش رو نوازش کرد و پشت گوشش فرستاده، با فشار آرومی گردنش رو کج کرد و به گوشواره ی آویزیش دست کشید..

" برو آماده شو میریم آزمایش بدی و دکتر معاینه ات کنه."

جونگ کوک بهش نگاه کرد، وقت ترسیدن نبود!

باید نقشش رو خوب بازی میکرد.

دستهاش رو دور گردن تهیونگ پیچید و کنار گوشش لب زد..
" دیگه کتکم نمیزنی؟"

تهیونگ کمرش رو بغل کرد.

" اگر دختر بدی باشی، ددی باید تنبیهت کنه!"

شاخک های جونگ کوک فعال شده، چشمهاش برق زدن، داشت به چیزهای جالب توجهی نزدیک میشد.
انگشتهاش رو پشت گردن مرد حرکت داده، بین موهاش برد..

" نمیشه..نمیشه جور دیگه ای تنبیه ام کنی؟"

تهیونگ نفس عمیقی کشید تا عطر موهای همسرش رو بهتر حس کنه..

" ما قبلا در موردش صحبت کردیم، خیلی وقت پیش و تو قراردادمون رو امضا کردی!"

جونگ کوک لبش رو خیس کرد..

تونسته بود از اون دادستان عوضی و بیش از اندازه باهوش حرف بکشه!

میدونست یک اتفاقات خاصی بین اون و خواهرش افتاده..

یکسری چیزها که مادرش ازشون بیخبره یا حتی دوستای هی جانگ هم چیزی در موردش نمیدونن..
هر چند با شنیدن کلمه قرارداد فقط یک چیز به ذهنش رسیده بود!
" BDSM"

اما حس میکرد موضوع بزرگتر از این حرفهاست، تهیونگ نمیتونست فقط بخاطر سادیسم بالاش یا کینک های غیرقابل توصیفش انقدر عصبی، بداخلاق، شکاک و زورگو باشه!

𝐒𝐮𝐤𝐢 || VKOOKWhere stories live. Discover now