قدم هفدهم

665 208 47
                                    

تهیونگ نگاهش نمیکرد

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

تهیونگ نگاهش نمیکرد.
سکوتش رو انتظار برای شنیدن درخواستش تلقی کرد و جملاتی که فی البداهه آماده کرده بود رو به زبون آورد.
" بهم بگو چرا کشتیش"

نگاه تهیونگ روی چشمهاش نشست و نفسش رو برید.
شبیه جا خوردن نبود، حالت مرد شبیه کسایی به نظر میرسید که انگار با گرسنگی تمام، انتظار این لحظه رو میکشیدن.
گوشه ی لب تهیونگ بالا رفت و نیشخندِ سنگینی تحویل جونگ کوک داد.
صدای بمش زیر آمال و آرزوهای شهوانی جونگ کوک خط قرمز کشید" خیلی دوست داری بدونی؟ مشخصه نتونستی طاقت بیاری."

دست دراز کرد و بی اهمیت به زانوهای بهم چسبیده جونگ کوک، از داخل داشتبورد سیگار و فندکش رو بیرون کشید.
یکی روشن کرد و بین لبهاش برده، دم عمیقی گرفت.
دودش رو بی هدف بیرون فرستاد و جواب جونگ کوکی که منتظر نگاهش میکرد رو داد.
" یکی از کارکنان پزشکی قانونی، رد پای جی ووک رو داخل خونه ی دوست پسر سابقت پیدا کرد.
علاوه بر رد کفش، از روی دستمال های زیر کاناپه، نمونه مایع منی هم پیدا کرد و مشخص شد که متعلق به کیم جی ووک بودن. جفتشون. اینها خیانت همسر مرحوم من با پسرعموم رو اثبات میکنن اما یه مشکلی دارن."

به جونگ کوک نگاه کرد و ادامه داد" برای محکوم کردن جی ووک به قتل کافی نبودن، صرفا آبروی من رو به عنوان یک مرد میبردن که نتونستم برای همسرم کافی باشم تا سراغ پسرعموم نره."

جونگ کوک از سوال خودش پشیمون شد، دیدن حالِ بد تهیونگ آزارش میداد" م..متاسفم."
تهیونگ خاکستر سیگار رو بیرون تکوند و دوباره ازش کام گرفت.
"برای مرگِ پارک مینسو یا خیانتی که بهم شده؟"

اسمی که شنیده بود رو به حالت سوالی تکرار کرد" پارک مینسو؟"
تهیونگ سیگار رو بیرون انداخت و شیشه رو بالا داد" آره، همون که گفتم در مورد خیانت و حضور جی ووک فهمید.قبل از این که مدارک رو تحویل دادستانی بده، کشتمش. میدونم جی ووک قاتلِ هی جانگ نیست"
تهیونگ خندید و به جونگ کوک نگاه کرد" یعنی ، اون جسارت این کار رو نداره که عشقش رو بکشه."
جونگ کوک بی اهمیت به خبر خوشِ زنده بودن جی ووک، خیره به چشمهای سیاه تهیونگ سوال پرسید" تو داری؟..منظورم اینه که شهامتِ کُشتنِ عشقت رو داری؟"
وقتی جوابِ بدون مکثِ مرد رو شنید لرزی از گوشه ی شونه اش رد شد و روی شیشه دوویده، تبدیل به بخار شد..

𝐒𝐮𝐤𝐢 || VKOOKDonde viven las historias. Descúbrelo ahora