Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
تحلیل احساسات برای جونگ کوک همیشه سخت بود. از همون روزی که پدرش در مورد گرایشش فهمید و اون رو زیر دست و پاش له کرد تا بابتِ گرایشش عذرخواهی کنه و انگار که کاری گناه آلود باشه، اون رو کنار بزاره، در مورد احساسات نمیتونست درست تصمیم بگیره.
نمیدونست حتی برای چی کتک میخوره، سنش کم بود و درک درستی از موقعیت نداشت اما باور این که دلیل خوی وحشی پدرش صرفا عصبانیت بود، غیر ممکن به نظر میرسید.
هیچ کس نمیتونه تنها بخاطر عصبانیت و خشم چشمهاش رو ببنده و خودش رو راضی به آسیب رسوندن به بچه ی خودش کنه.
شاید در اون لحظه پدرش مجموعه ای از احساسات مختلف تجربه میکرد که اون هم نمیتونست تحلیلشون کنه.
برای همین مشکل عدم تحلیل بود که لبهای شوهرخواهرش رو با ولع میبوسید و حتی پایین تنه ی تحریک شده اش رو بهش میمالید..
دست تهیونگ زیر حوله رفت و بی اهمیت به وول خوردن های جونگ کوک، رونش رو چنگ زده، بالا کشید.
جونگ کوک با این حرکت فهمید که باید پاهاش رو دور کمر مرد حلقه کنه، پس تهیونگ اون رو کامل بغل گرفت و بدون رها کردن لبهاش، از اتاق لاندری بیرون رفت.
درکی از موقعیت نداشتن. همونطور که درکی از کاری که میکردن نداشتن. مثل نوجوونِ پر از شهوتی که وقتی دستش رو به الت خودش میکشه و به نیازهای جنسی سرکوبش سلام مختصری میکنه، دیگه نمیتونه عقب بکشه و در نهایت خود ارضایی موفقی انجام میده و از حس گناهِ شایع بعدش غرق پشیمونی میشه..
تهیونگ که مرد بالغی بود، چطور میتونست بی اهمیت به مسائل اخلاقی اون پسر رو در آغوش بگیره و روی کاناپه بنشونه تا راحت تر لبهاش رو بخوره؟
این سوال موضوع پایان نامه و تحقیقات گسترده خیلی از روانشناس های مطرح جهان بوده، البته به این شکل که "چطور شهوت، انسان رو از خود بیخود میکنه؟!"
تمام تجاوز ها، قتل ها، جرائم و پشیمونی ها از همین شهوت لعنتی شروع میشدن و میشن.
فرق بین خواستن و نیاز، عشق و شهوت، وابستگی و دلبستگی از یک تار مو هم نازکتره و برای جونگ کوکی که حواسش پرتِ رقص انگشتهای مردونه تهیونگ روی تنِ لختشه، فهمیدن این که کدوم احساس رو تجربه میکنه، کار راحتی نیست.
