part.1️⃣.

324 53 50
                                    

پشت میز کارش نشسته بود و مشغول برسی پرونده یکی از بیماراش بود
بیماری که بخاطر نرسیدن به عشق چندین سالش دست به خودکشی زده بود و بعد اون دیگه آدم نرمالی نشده بود
عاشق شدن...درسته درکش نمی‌کرد اما ازش متنفرم نبود،در حقیقت انتظاری هم نداشت،آخه اگر کسی عاشقش میشد خودش کسی بود که نمی‌تونست عاشق بشه
می‌پرسین چرا؟!...خب چون اون عادی نبود..اون به مردا گرایش داشت و این از نظر بقیه مردم خیلی مضحک و چندش بود
ولی خودش اینطور فکر نمیکرد،چرا تفاوت اون باید باعث میشد تا آخر عمرش تنها بمونه اونم فقط بخاطر اینکه مردم دهنشونو چفت و بست نمی‌کردن و به تصمیم بقیه احترام نمیذاشتن
البته دلیل بزرگتری هم بود اینکه پیدا کردن کسی مثل خودش سخت بود.. تقریبا غیر ممکن
روانشناس خوبی بود..حتی میشد گفت آوازه‌اش تا کشورای دیگه هم رسیده بود و روزاش حسابی شلوغ میشد اما هنوزم نتونسته بود مشکل خودشو حل کنه..کاشکی میتونست به مردم بفهمونه زندگی و احساس و گرایش بقیه هیچ ربطی بهشون نداره و سرشون تو زندگی خودشون باشه
اما خب چه میشد کرد.. ترک عادت موجب مرضه
بالاخره با تموم شدن پرونده دستی به چشماش کشید و کنار گذاشتش
و به پشتی صندلی تکیه داد
تا پایان زمان کاری تقریبا نیم ساعت مونده بود پس برای گذشتن وقتش دستشو سمت کنترل برد و تلوزیون بزرگ اتاقشو روشن کرد
نمیدونست شاید از خوش‌شانسی بود که اخبار ولیعهد کشورو نشون میداد
چون باعث شد سوهو با هیجان دوباره سمت میز خم بشه و با دقت بهش نگاه کنه..
جوری خیره اون چهره بی نقص بود که نفهمید منشیش کی وارد اتاق شد و حتی نفهمیده بود صدای تلوزیون اصلا باز نیست که چیزی بفهمه
منشی وقتی دید حواس دکتر اصلا اینجا نیست چندتا ضربه به میز زد و توجهشو خرید
سوهو با اخمی که بخاطر نارضایتی از حضورشو پرت کردن حواسش بین ابروهاش خط انداخته بود بهش خیره شد که دختر بیست ساله روبه‌روش لبخند خجولی زد و دستشو پشت سرش کشید

-:اممم..ببخشید دکتر آخه جوری محو تلوزیون شده بودین که اگر دختر بودین فکر می‌کردم روی شاهزاده کراش دارین....

سوهو بخاطر توهین غیر مستقیمی که به گرایشش شده بود عصبی شد اما خب نمی‌تونست اون دختر بیچاره‌ارو مقصر بدونه،به هرحال کسی از گی بودن دکتر کیم بزرگ خبر نداشت
با لحن سردی بدون توجه به حرف دخترک گفت

+:خب...چیکار داشتی؟!

منشیش تعظیم کوتاهی کرد و تند تند گفت

-:دکتر جونگ گفتن کارتون دارن....

سوهو سری تکون داد و به در خروج اشاره کرد
منشی قدمی سمت در برداشت ولی قبل از خروج لحن سرد سوهو بود که باعث شد تمام تنش یخ بزنه

+:درضمن یادت نره اون در قاب نیست..واسه در زدنه..دفعه بعد تا اجازه ورود ندادم حق نداری بیای تو...

دختر برگشت سمتشو با تعظیم نود درجه‌ای و معذرت‌خواهی کوتاهی سریع از اتاق بیرون زد
سو‌هو نگاهشو دوباره به مانیتور دوخت و از شانس قشنگش اخبار تموم شده بود و نمی‌تونست اون شاهزاده چشم سیاهو دید بزنه
فحش زیر لبی به منشی تازه‌کارش داد و از جا بلند شد تا به اتاق ارشدش بره
اوه سهون ولیعهد جذابی بود،خیلی از دخترای کره حاضرن هرچیزی بدن و فقط اون نگاهشون کنه اما خب سوهو اون لبخندای مغرور رو خیلی خوب میشناخت.. اما برخلاف مغروریتش ابوهت خیلی خاصی هم داشت و از نظرش اینکه روش کراش بزنه واسه پسری که گرایش متفاوتی داره کاملا عادیه
به هر حال اون لعنتی چشم همه‌ارو کور میکرد
با رسیدن به اتاق دکتر جونگ تقه‌ای به در زد و با کسب اجازه وارد شد
با لبخند روبه‌روی میزش ایستاد و پرسید

kill my devil(شیطان درونمو بکش)Where stories live. Discover now