دستشو توی ظرف مقابلش برد و تیکهای گوشت برداشت.. با ذوق توی دهنش گذاشت و از شدت خوشمزگیش چشماشو بست+اممم.. خیلی خوشمزهاست
دستشو دوباره جلو برد تا یکی دیگه برداره که دست قدرتمندی دور شکمش پیچید و اونو از ظرف غذاها دور کرد
یونسو با حالت بامزه و حرصی روی دستش زد و گفت+عههه.. ولم کن داشتم میخوردددم
جونهو خنده ریزی کرد و همونطور که روی میز مینشوندش، خودشو جلو کشیدو با ایستادن مقابلش بیصبر بوسهای روی لباش کاشت
بعد از کام گرفتن عمیقی آهسته عقب کشید و خیره به تیلههای درخشانش لب زد-ببینم مگه اینارو نپختی واسه سهون؟!.. میخوای بدون اون بخوری؟!
یونسو ریز خندی زد و سرشو پایین انداخت
+خیلی خوشمزه شده خب.. باید امروز زودتر میز ناهارو بچینیم
جونهو با تکخندی دستاشو دو طرف بدن یونسو گذاشت و این کارش باعث شد صورتش دقیقا مقابل صورت یونسو قرار بگیره
مدت کمی به تیلههای چشماش خیره شد.. بعد از دقایقی یکی از دستاشو بالا اورد و کمی از موهاشو توی دستش گرفت.. نخای قهوهای رنگشو جلو بردو
چشماشو بست
با تمام وجود عطر اون موهارو توی ریهاش فرو برد
بدون بلند کردن سرش یا باز کردن چشماش زمزمه کرد-زیباترین.. خوشبو ترین.. و دلنشین ترینها رو چجوری توی خودت جا دادی؟!
یونسو از این حرف قشنگ اونقدر شگفتزده شد که لب پایینشو گاز گرفتو مثل اون چشماشو بست..
هربار.. با متنوع ترین کلمات عشقشو اعتراف میکرد و اونها رو به بهترین کلمات زندگیش تبدیل میکرددستاشو بلند کرد و دور گردن جونهو انداخت
کارش باعث شد مرد سرشو بلند کنه و به چشمای بسته نامزدش خیره بشه+من زیبا نیستم.. خوشبو هم نیستم و چیزای دلنشینی هم ندارم.. اگر اینارو میبینی و حس میکنی، فقط بخاطر عشقیه که از تو نشات میگیره، ازت ممنونم لیجونهو
جونهو لبخندی به پهنای صورت زد و دستشو از موهاش سمت گونهی راستش سوق داد
با هر لمس.. صورتش نزدیک تر میرفت.. چشمای هردو بسته شده بود و منتظر تماس کوچیکی از لب ها بودن تا عاشقانهای آتشی رو شروع کنن که...-اقای لی؟!...
با صدای جکسون جونهو چشماشو باز کرد و با چهرهای حرصی سمتش چرخید که توی قاب ورودی آشپزخونه ایستاده بود
یونسو لباشو کوتاه گاز گرفت و برای فرار از نگاههای بادیگارد برادرش سرشو توی گردن جونهو فرو بردجکسون با شرمندگی سرشو پایین انداخت و تند تند گفت
-متاسفم.. نمیخواستم مزاحم اوقاتتون بشم..
ESTÁS LEYENDO
kill my devil(شیطان درونمو بکش)
Fanficاسم فیک: شیطان درونمو بکش "kill my devil" کاپل:هونهو (hunho) خلاصه: هربار چشماشو باز میکرد،خودشو کنار یه فرد بیجون دیگه میدید... میگن هر دیوونهای به یه دلیل دیوونه میشه؟ دلیل اون چیبود؟...چجوری شد یه روانی جانی؟ بخاطر یه توهم ساده؟ کسی بود ا...