"سه ماه بعد"ترسیده چشماشو باز کرد و به سقف چوبی بالای سرش خیره شد..
به نفس افتاده و بخاطر همین طنش عرق کل صورتشو خیس کرده بود
با بستن چشماشو نفس عمیقی کشید تا به خودش ثابت کنه بازم کابوس دیده.. اما انگار چندان فایدهای نداشت
از جا بلند شد و سمت آشپزخونه کوچیک کلبه حرکت کرد..
لیوان آبی برای خودش ریخت و بیرمق برای نوشیدنش روی صندلی کنار میز نشست
بازم.. کابوس اون شبو دید.. شبی که براش شده بود عذاب هرشبش..
شبی که عشقشو.. قلبشو.. حسشو.. حتی زندگیشو از دست داده بود..لیوانو سر کشیدو با همون بی رمقی سمت سینک رفت.. دو مشت آب روی صورت خودش پاشید و بدون خوردن حتی لقمهای چیزی سمت تنها اتاق کلبه حرکت کرد..
لباس راحتیشو درآورد و قدمی سمت کمد برداشت که اینه قدی نظرشو جلب کرد
بازم مثل هر روز این سه ماه جلوش ایستاد و به زخم روی شونهاش خیره شد
آروم انگشتشو بالا آورد و روی جای باقی مونده زخم گلوله کشید.. تک تک لحظههاش.. تکتک ثانیه هایی که سوهو میفتاد.. و تک تک زجههایی که وقتی زنده چشماشو باز کرده بود زده بود.. همهاشو با همون جای زخم مرور میکرد...
هر روز.. هر روز.. هر روز.. مرور اون خاطره تلخ شده بود عادت زندگیش
به چهره بیفروغ خودش نگاه کرد.. نبود سوهو.. کاری باهاش کرده بود که واسه مخفی کردن سیاهی زیر چشماش مدام عینک میزد..هرچند.. کمتر کسی تو این سه ماه ولیعهدو دیده بود..
تمام مدت توی همین کلبه خودشو حبس کرده و میل دیدار هیچکسو توی خودش نمیدید.. جایی دور از شهر.. و فقط کنار خاطرههاش..تنها زمانی که میشد سهونو بیرون دید نیمه شبها بود..
نگاهشو از خودش گرفت و سمت کمد قدم برداشت.. پیرهن مشکی رنگی بیرون کشید و شروع کرد به پوشیدنش که صدای زنگ گوشیش باعث شد توی همون حالت نیمه برهنه سمت عسلی بره
یونسو بود.. نفس عمیقی کشید و گلوشو صاف کرد تا با ضعف صداش دوباره باعث نشه اون نگران بشه
اتصالو زد و گوشیو روی گوشش گذاشت+الو.. نونا..
-چطوری سهونی؟.. خوبی؟دوباره جلوی آیینه ایستاد و گوشیرو بین شونه و سرش قرار داد تا بتونه دکمههاشو ببنده
+خوبم.. چیزی شده؟
-چیزه.. میخوام امشب بیای خونهما..با احساس خستگی شونهی زخم خوردهاش جای گوشی رو با شونه دگهاش عوض کرد و خواست بگه نمیتونه که به خشن ترین لحن ممکن جونهو پرید بین حرفش
+من نمی...
-خفه شو مرتیکه عوضی... نمیتونی؟.. تویی که نمیتونی چرا خواهر شوهر دادی اصلا.. این سه ماهی که یونسو پیش منه تو پا گذاشتی اینجا؟.. بعد اسم خودتو میزاری داداش؟!!!
ریز خندید که صدای خنده یونسو هم بهش اظافه شد.. با بستن دکمه سر آستینش ادامه داد
+نونا.. چرا نگفتی رو اسپیکره؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
kill my devil(شیطان درونمو بکش)
Fanficاسم فیک: شیطان درونمو بکش "kill my devil" کاپل:هونهو (hunho) خلاصه: هربار چشماشو باز میکرد،خودشو کنار یه فرد بیجون دیگه میدید... میگن هر دیوونهای به یه دلیل دیوونه میشه؟ دلیل اون چیبود؟...چجوری شد یه روانی جانی؟ بخاطر یه توهم ساده؟ کسی بود ا...