part.1️⃣2️⃣.

106 36 24
                                    

کشون کشون به پشت ساختمون برده میشد درحالی که اصلا نمی‌تونست بفهمه آدمی که از پشت گرفته بودش می‌تونه کی باشه؟
وقتی کاملا از دیدرس مردم دور شدن با لحنی که لرزه به جون سوهو مینداخت کنار گوشش پچ زد

-صدات درنیاد کیم سوهو..

سوهو که نمی‌تونست ترس خودشو مخفی کنه با قدرت بیشتری فریاد میزد تا شاید یکی صداشو بشنوه و به دادش برسه اما انگار بی‌نتیجه بود.. چرا که با نهایت قدرت هلش دادو باعث شد سوهو تلو تلو خوران برای نیافتادن خم بشه.. اما چرخوندن سرش برای دیدن مهاجم همانا و کوبیده شدن مشت محکم اون به صورت قربانی همانا
سوهو با ناله‌ی دردمندی زیر پای فرد بالای سرش روی زمین افتاد که طولی نکشید بازم درد بدی توی شکم و قفسه سینه‌اش نشست که ناشی از ضربه‌ی پاهاش بود..
بخاطر آسیبی که قبلا دیده بود حتی الان دردش صد برابر شده بود.. به قدری که نفسش بند اومده و چشماش مچاله شد اما حتی نتونست دردشو با ناله نشون بده
گرمی خونی که گونه‌اش رو تصرف میکرد بهش نشون داد که گوشه ابروش وضعیت خوبی نداره.. و کم‌کم داشت با سرد شدن بدنش درد اونم به درداش اضافه میکرد
آروم لایه پلکاشو باز کرد تا بتونه ببنیدش اما.. با کت بلند و نقابی آهنی که روی صورتش بود حتی نتونست جنسیتشو بفهمه.. صداشم با دستگاه تغییر داده بود و این قضیه‌ارو خیلی پیچیده میکرد.. خیلی از آنالیز شدن توسط پسرک روی زمین نگذشته بود که
یقه‌اش توسط فرد ناشناس گرفته شد و با بلند کردنش محکم به دیوار پشت سرش کوبیده شد
هنوز زبونش نتونسته بود درد کمرشو بیان کنه که دوباره مشت مخفی شده توی دستکشِش محکم توی صورتش کوبیده شد

-نمی‌تونی..

مشت دوم توی شکمش فرود

-من نمیزارم

مشت سوم دقیقا همون نقطه از شکم نابود شده‌اش بود

-تو باید بمیری

و مشت چهارم همزمان شد با ناله دردمندی که سوهو سعی داشت جلوشو بگیره تا ضعفشو نشون نده
الان همه‌چی داشت براش روشن میشد.. هرکسی پشت این نقاب بود.. کسیه که تمام این سالها سهونو به تباهی کشونده
بازتاب خورشید که روی آهن چاقو افتاد لحظه‌ای توجهشو جلب کرد و نگاهشو سمت تیزیش که به تازگی درآورده بود دوخت.. پوزخندی زد.. واقعا قراره بمیره؟
اگر این آخرین شانسش بود.. باید تا آخرش میرفت..
همزمان با بالا رفتن چاقو نگاه سوهو هم روی صورتی که کاملا با نقاب پوشیده شده بود برگشت
دستشو برای لمس نقاب بالا برد تا شاید بتونه اخرین لحظه زندگیش این رازو کشف کنه.. اینکه کی باعث زندگی پر عذابشون شده؟.. چاقو سمتش سقوط کردو سوهو ناخدآگاه قبل از برداشتن نقاب چشماشو بست تا شاید دردش کمتر بشه.. اما همون لحظه دستش از یقه سوهو جدا شد که سستی پاهاش پسرک رو هم دوباره مهمون زمین سخت کرد اما اون موفق شد با تکیه به دستاش بدنشو کمی از خاک دور نگه داره
با سرفه هایی که خون رو به همراه داشت چشماشو باز کردو به زمین خیره شد
انگار.. تمام محتویات معده‌اش داشت به گلوش حمله میکرد و اون نمی‌تونست جلوشو بگیره
کمی سرشو بالاتر گرفت تا بتونه بفهمه دلیل آزادیش چی بوده
اما در کمال تعجب پسری رو دید که روی مهاجم نشسته بود و تلاش میکرد ماسکشو برداره.. اما انگار چندانم موفق نبود چون گلوش توسط دستای فرد ناشناس اسیر شده بود
در یک آن مرد سیاه‌پوش با زانو پشت کمر پسر کوبید و طرفی پرتش کرد که صدای داد از روی دردش برای لحظه‌ای محوطه‌ارو پر کرد.. و این فرصتی شد تا با سرعت از اون منطقه دور بشه
پسر که دید نمی‌تونه بهش برسه بیخیالش شد و اخم کرده و کمی نگران سریع خودشو به جسم بی‌حال سوهو رسوند.. تند تند کلاه و ماسکی که تمام مدت صورتشو پوشونده بود کنار زد تا هویتشو بفهمه

kill my devil(شیطان درونمو بکش)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora