با برخورد مستقیم نور خورشید به چشمهاش، پلکهاش رو با خستگی از هم فاصله داد.
هیچ ایدهای نداشت که ساعت چنده؛ اما میدونست که یک روز کاریِ دیگه رو از دست داده.
به محض تکون خوردنش، درد بدی توی پایین تنهش پیچید و در اون لحظه بود که متوجه شد هیچ لباسی به تن نداره.
وحشت زده سر جاش نشست و چند بار پلک زد تا دیدش واضح بشه.
با دیدن لباسهایی که روی زمین افتاده بودن و اتاق بهم ریخته، خاطرات شب گذشته به ذهنش هجوم آوردن و کم کم موقعیتی که درش قرار داشت رو درک کرد.
با ترس بیحد و مرزی که در صداش نمایان بود، زمزمه کرد.
"من به لوکا خیانت کردم."
سرش به طرز وحشتناکی تیر میکشید و اشعهی آفتاب، کوچکترین کمکی به بهبود اوضاع نمیکرد.
"من با لی جنو به لوکا خیانت کردم."
گردنش رو با سرعت به سمت دیگهی تخت چرخوند و با دیدن جای خالیِ کنارش، نفس عمیقی کشید.
سرش رو بین دستهاش نگه داشت و آرزو کرد که کاش تمام خاطراتی که از دیشب به یاد داشت، خواب بودن.
"تو چه غلطی کردی، نا جمین؟"
احساس کثیف بودن میکرد. حالا دیگه کوچکترین تفاوتی با جنویی که نه سال پیش بهش خیانت کرده بود، نداشت.
جملاتی که جنو به زبون آورده بود، هنوز در ذهنش منعکس میشدن.
"من خوشبخت نیستم، جم. پشیمونم؛ ازدواجم با رینا بزرگترین اشتباهی بود که میتونستم مرتکب بشم."
چرا با وجود کاری که کرده بود، قلبش با به یاد آوردن این کلمات، گرم میشد؟
اینها تمام چیزی بودن که در لحظه به لحظهی این دو سال، آرزوی شنیدنش رو داشت و بابت این احساس لعنت شده، از خودش متنفر بود.
"تو هنوز دوستم داری."
با واضح شدن همه چیز و تصاویر پیش چشمش، متوجه شد که چطور با حماقتی که مرتکب شد، زندگیش رو به گند کشیده.
"احمق...احمق...احمق."
بدنش اونقدری کوفته بود که حتی حوصلهی دوش گرفتن هم نداشت.
شاید یه فنجون قهوه میتونست بهش کمک و ذهنش رو باز کنه.
رو تختی رو از روی بدن برهنهش کنار زد و تیشرت و شلواری که روی زمین رها شده بودن رو پوشید.
به تصویر پسری که با چشمهای گود افتاده، از درون آیینه تماشاش میکرد، چشم دوخت.
"تو نفرتانگیزترین آدمی هستی که توی این جهان زندگی میکنه. چرا زنده موندی و هر روز بیشتر از قبل توی این کثافت، دست و پا میزنی؟"
YOU ARE READING
𝙂𝙤𝙣𝙚 2 | 𝙉𝙤𝙢𝙞𝙣
Fanfiction⊰ 𝘔𝘢𝘪𝘯 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘕𝘰𝘮𝘪𝘯 ⊰ 𝘚𝘪𝘥𝘦 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘑𝘰𝘩𝘯𝘵𝘦𝘯 ⊰ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢 "عشق چیزی نیست که دکمهی پایان یا خروج داشته باشه. تو نمیتونی در یک لحظه تصمیم بگیری که همه چیز رو تموم کنی و بعد احسا...