با شنیدن صدای زنگ، پشت دستش رو روی چشمهای به خون نشستهش کشید و با گیجی، از روی کاناپه بلند شد.
کمرش از شدت درد، تیر میکشید و خودش هم نمیدونست که چرا با وجود تختخوابی که مدتهاست دست نخورده باقی مونده، هر شب، روی کاناپه به خواب میره.
زیپ سوییشرتش رو بالا کشید و پتوی نازک رو از روی خودش کنار زد.
هنوز هم اونقدری کله شق بود که سیستم گرمایشیِ آپارتمانش رو روشن نکنه؛ چون حس میکرد که اینطوری، راحتتر میمیره.
دست یخ زدهش رو بین موهای مشکی رنگش کشید و تلاش کرد تا مرتبشون کنه و بعد از قرار دادن کف برهنهی پاش روی پارکت چوبی، ایستاد.
سردرد وحشتناکی که بهش دچار شده بود، به خوبی نتیجهی بیخوابیهای شبانه و مصرف بیش از حد الکلش رو به نمایش میذاشت.
این بار بر خلاف همیشه، به تصویر نقش بسته در آیفون، نگاه کرد؛ اما با این حال، برای باز کردن در حتی لحظهای تردید نکرد.
انگار دیگه توان مقاومت و دست و پا زدن نداشت.
و بعد از باز کردن در، مدتی طول کشید تا متوجه ساک خاکستری رنگ در دست لی جنو، بشه.
"چی میخوای؟"
"میتونم بیام تو؟"
با خستگی پلک زد و از جلوی در کنار رفت.
با وجود اتفاقاتی که در روز گذشته رخ داده بودن، به ذهنش هم خطور نمیکرد که به همین زودی، دوباره با "اون" روبرو بشه.
"میتونم بپرسم اون ساک چیه که همراهت آوردی؟"
پسر بزرگتر کمی با خودش کلنجار رفت و بعد نگاهش رو به چهرهی رنگ پریدهی جمین داد.
"شبیه مریضها، ضعیف و لاغر شدی! اهمیتی نمیدم که اجازه بدی یا نه؛ این هفته رو کنارت میمونم و ازت مراقبت میکنم و حواسم بهت هست تا بلایی سر خوت نیاری."
خندهی بیجونی کرد و نگاه بیحوصلهش رو بهش دوخت؛ اما زمانی که متوجه شد پسر بزرگتر کاملا جدیه، نالید.
"چرا فقط دست از سرم بر نمیداری؟"
ساکش رو روی زمین گذاشت.
"نمیتونم بنشینم و تماشا کنم که چطور خودت رو نابود میکنی."
سوییشرتش رو دور خودش محکم کرد و برای چند ثانیه، بدون هیچ حرفی، به زمین زیر پاش چشم دوخت.
"همسرت میدونه؟"
جنو با لحن بیتفاوتی، جواب داد.
"نه. بهش گفتم که برای کارهای شرکت، دارم میرم ژاپن."
لبخند تمسخر آمیزی روی لبهاش نقش بست و با چشمهاش، سر تا پای دوست پسر سابقش رو از نظر گذروند.
ESTÁS LEYENDO
𝙂𝙤𝙣𝙚 2 | 𝙉𝙤𝙢𝙞𝙣
Fanfic⊰ 𝘔𝘢𝘪𝘯 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘕𝘰𝘮𝘪𝘯 ⊰ 𝘚𝘪𝘥𝘦 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦: 𝘑𝘰𝘩𝘯𝘵𝘦𝘯 ⊰ 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦: 𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵, 𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘋𝘳𝘢𝘮𝘢 "عشق چیزی نیست که دکمهی پایان یا خروج داشته باشه. تو نمیتونی در یک لحظه تصمیم بگیری که همه چیز رو تموم کنی و بعد احسا...