Jimin pov:
هدفف حوصلم سر رفته
دیروز سر عکس برداری که پام گیر کرد به چراغ های و در رفت برای همین امروز مرخصی دارم و کوکم سر کاره... اییش...
یه نگاهی به ساعت و بعد یه پای باند پیچی شدم انداختم...
هوففف. چاره ای نیست ساعت ۷ شبه باید شام درست کنم.
دستمو به مبل گرفتم و رفتم به آشپزخونه تا یه چیزی درست کنم.
کیمچی رو حاضر کرده بودم و داشتم یه سالاد ساده درست میکردم که صدای در خونه اومد....
+اوه کوک برگشتی...
_ها....هوم اره اومدم[خمیازه]
خندم گرفت...
خسته ای بیا غذا بخور بعد برو بخواببرگشتم سر غذا درست کردن تا نسوزه که یهو کوک از پشت بغلم کرد و سرشو توی گردنم فرو برد
_هوممم پارک جیمین نمیشه به جای غذا تو رو بخورم؟
+وا کوک بی حیا شدی
_خنده* گازو خاموش کرد و از پشت سر مکی به گردنم زد و یکم رفت بالا تر و گوشم رو لیسید
+عا... هومم کوک نکن
_هوم چرا. چون هیت شدی بیبی؟
از اینکه فهمیده بود تعجب کردم
_خندش گرفت دوباره... اوه بیبی تازه فهمیدم ولی خیلی کار بدی کردی که از کاهنده استفاده کردی. خودت میدونی؟ هوم گوگ کوچولو؟!
وقتی گرگمو صدا زد دیگه نتونستم تحمل کنم و گرگم رو رها کردم که کنترلم رو به دست بگیره
+هوممم اره ددی.
_پس میدونی که باید تنبیه بشی؟
اونم از نوع لذت بخش و خوبش....🔞این قسمت فیک اسماته اگه دوست ندارید نخونید گردن نمیگیرم😗✌️🔞
Kooki pov:
چرخوندمش سمت خودم و با انداختن یه دستم زیر پاهاش و اونیکی زیر کمرش بلندش کردم و همزمان که داشتم میرفتم تو اتاق لباشو به بازی گرفتم....
لبشو مکیدم و یکم گاز گرفتمتا دهنشو باز کنه و همینکارم کرد
بلافاصله زبونمو وارد دهنش کردم و به زبونش کشیدم و مکیدمش...
در اتاقو باز کردم و پشت سرم بستمش
دستمو بردم سمت لباس بیبی خوشگلم و دکمه هاشو باز کردم
بعد دراوردن لباسش گذاشتمش روی تخت و خودم روش خیمه زدم و سرمو تو گردنش فرو کردم و رایحشو بو کشیدم
+آه هومم
دستشو برد سمت لباسم و دکمه هاشو باز کرد و سرشو برد توی گردنم و بعد آروم مارکم کرد....
YOU ARE READING
Angel.Devil
Romanceفصل 1 پایان یافته به زودی با فصل 2 و 3 برمیگردم جیمین بچه یه فرشته و شیطانه تو تمام سال های زندگیش فکر میکنه مامانش مرده ولی مادرش تمام مدت حواسش به اون بوده.... بخشی از فیک... +ولی من عاشقش شدم ×تو اشتباه میکنی. نکنه میخوای مثل مادرت تبعید و مجازات...