part.8. im free

145 29 16
                                    

Jimin pov:
کم کم اثر اون دارو از بین میرفت...
قیافه سرباز ها خیلی دیدنیه قتی میبینن با خوردن نوشیدنیم چیزیم نمیشه

همش به لطف سونگه...
میدونه نوشیدنی ای که با غذام میفرستن داخلش سمه و عوضش میکنه تا آسیب نبینم....

بهم پادزهر اون داروی بیکلامی رو داد و ثفل یکی از دستبند هام رو بار کرد ولی همونجوری بسته گذاشت و گفت هروقت نور اتاق قرمز شد و به حالت عادی برگشت شروع کن و بقیه دسبند ها و پابند ها رو باز کن و فقط با تمام سرعتت فرار کن
لباساتم وقتی رسیدی دروازه میانه برات میارم....

منتظر علامتش بودم که یهو

صدای انفجار*

و نور اتاق قرمز و دوباره سفید شد

سریع دسبند و مانند هام رو باز کردم و با کلید در اتاقو باز کردم و فرار کردم

دقیقه همون مسیری رو که گفته بود و برام علامت گذاشته بود رفتم و آنقدر دوییدم که دیگه جون نداشتم

ولی باید می‌رسیدم دروازه میانه....
دوباره شروع به دوییدن کردم

و اینکه.... میدونم باهات چکار کنم جئون جونگ کوک...

بالاخره بعد چندین ساعت دوییدن رسیدم به دروازه میانه پیش سونگ

♤ بیا بگیر جیمین من باید برم وقت نداریم

دستشو گرفتم...
+ نمیتونی بری اونا بدبختت میکنن سونگ

♤ اشکال نداره جیمین. حتی اگه با تو بیام بدتر میشه و حتی جون تو و خانوادت هم به خطر میوفته... نگران من نباش فعلا هیچکس نمیدونه من تورو فراری دادم. الان همه فکر میکنن اومدم دنبالت... جیمین باید تا ۲۰ درصد منو بسوزونی

+ چییی. نه من اینکارو نمیکنم.. امکان نداره.

♤ جیمین بهم اعتماد کن من تا ۷۰ درصد سوختگی هم داشتم و بعد یه هفته خوب شدم نگران نباش. فقط برای یه مدرک جعلی درگیری مون نیازه خیلی خب؟ تا سه میشمارم انجامش بده و نگرانم نباش من درد حس نمیکنم

+ب... باشه

دستام رو جلوش بردم

♤ یک...... دو...... سههه

آتیشی که از توی دستام شعله ور میشد زیاد بود ولی کم کم کنترلش کردم... ۱۸ درصد و‌‌‌‌.....

رسید به بیست و سریع تمومش کردم و خواستم برم سمتش که پسم زد

♤ برو جیمین حالم خوبه ولی برو حس میکنم خیلی نزدیکن... بروو

سریع از دروازه عبور کروم و دوباره رسیدم به قبرستون

یاد جنازه ها افتادم

مزاحم
اون
اون
میکشتت
بکشش
پسر شیطان
پسر فرشته
پیوند ناموفق
اعتماد نکن
بهش

Angel.DevilWhere stories live. Discover now