Kooki pov:
امروز به هر بدبختی جیمینو راضی کردم بریم بیرون.
_ جیم حاضری؟
+ اره... شت... کوک
_ اییی هنوز عادت نکردم...
باهم خارج شدیم و بعد کلی گشتن و گذار رسیدیم به یه پارک و تصمیم گرفتیم یکم استراحت کنیم
یهو یه ماشین بزرگ یکم اونور تر پارک کرد و وسایل عکاسی ازش بیرون آوردن و چندتا هم مدل اومدن بیرون برای عکاسی
_ بسی جالب
+ هوم؟... چی؟
_ اوه جفت کور من کنار دستت
+ بچ مثل آدم حرف..... اوه واو بند و بسات رو بنگر...
ژست های متفاوتی میگرفتن و عکاسشون هم هی نور رو تنظیم میکرد و عکس میگرفت... خواستیم بلند شیم بریم که....
@ هی یه دقیقه وایستید... بچه ها فعلا استراحت...
به سمتمون اومد
@ امروز توی مرکز دیدمتون.... دنبال کارید؟
+ ا..اره
@ هوم... چقدرم جالب... منم دنبال مدل های جدیدم.. اگه میخواید میتونید برای من کار کنید...
_ عو.. البته خیلی خوب میشه
@ عالیه... خیلی به درد مدلی میخورید... عا اسماتون؟
_ عا من.. جئ...ای
جیمین نامحسوس زد به دستم تا اسم واقعیمو نگم
_ اهم ببخشید من لی یون هستم و ایشونم چو تهمین جفتمه
+ خوشبختم
@ منم همینطور اسمم هم کیم سوکجینه. راجت باشید جین صدام کنین... بیاید با بچه ها آشنا بشید...
با استف ها آشنا شدین و رفتیم با بقیه مدل ها آشنا بشیم
÷اوه سلام.. جانگ هوسوک هستم. میتونید هوپی هم صدام کنین
یکی دیگه اومد نزدیکمون
^منم مین یونگیم.. میتونید شوگا هم صدام کنین
+ چوی تهمین هستم
_ لی یون
÷اوه شباهت اسمی یون و یونگی.. خدایا دیگه نمیتونم یون صدات کنم یونگیا قاطی میشید
باهم خندیدیم و جین گفت بریم به مرکز تا اونجا عکاسی کنیم...
بعد چند ساعت که چندین عکس گرفتیم بالاخره تایم کاری تموم شد و میتونستیم بریم. خونه.. و فردا ساعت ۷ برگردیم.. زندگی خوبی شده بود.. راضی بودیم...
YOU ARE READING
Angel.Devil
Romanceفصل 1 پایان یافته به زودی با فصل 2 و 3 برمیگردم جیمین بچه یه فرشته و شیطانه تو تمام سال های زندگیش فکر میکنه مامانش مرده ولی مادرش تمام مدت حواسش به اون بوده.... بخشی از فیک... +ولی من عاشقش شدم ×تو اشتباه میکنی. نکنه میخوای مثل مادرت تبعید و مجازات...