Part.13. now You're enchanted🔮

100 20 213
                                    

Losifer pov:

با درد گرفتن قلبم متوجه چیزی شدم

نه نه نه لعنتی جیمین*

(*اگه یکی از بچه هاش آسیب جدی دیده باشن قلبش درد میگیره)

سریع رفتم سمت سیاه چاله و با دیدن صحنه رو به روم انگار یه سطل آب یخ ریختن روم

سریع دوییدم سمت جیمینم که توی خون خودش غرق بود. نبضشو گرفتم....

هنوز میزد

به سرعت سمت اتاق خودش بردمش و دکتر شخصی خودمو خبر کردم

'اینجوری نمیشه. باید جادوگر مخصوص درمانگری رو خبر کنیم

ظهور شدن▪︎(ضهور؟ ظهور؟ حالا شما قبول کنین😂)

▪︎برو کنار بزار ببینم

با کنار رفتن همه وقتی جادوگر داشت یه جمله ای رو میگفت یدفعه جیمین. تغییر کرد

موهای بلوندش به سیاه تبدیل شد و روی گردنش یه مارکی مثل... درخت؟ یا رگ شکل گرفت

جادوگر جملشو عوض کرد

▪︎در وقت غروب دو سال آینده.... معشوقه اش پیدا می‌شود. ولی اون پر از کینس. برای باطل کردن تلسم باید قلب سیاه و پر کینش جفت متقابلا طلسم شدش رو ببخشه... کاری سختر از قورت دادن آتیش. اگه تا اون غروب قلبش پاک و بی کینه و ناراحتی نشه. از دست میره..... و اینکه. بچه هم سقط شده...
و ناپدید شد.

دکتر بعد آوردن چندتا داروی آرامش‌بخش رفت....

روز بعد:

third person:

چشمای قرمز شدش رو به سرعت باز کرد...

حالا شما چشای جیمینو تصور کنید😂😭

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

حالا شما چشای جیمینو تصور کنید😂😭

سریع تو جاش نیم خیز شد و متوجه نبود بچش شد. خشم با سرعت کل بدنشو فرا گرفت و باعث عصبی و تند تند نفس نفس زدنش شده بود....

همون لحظه اتفاقی که نباید میوفتاد افتاد....

پدرش وارد اتاق شد

×جیمین!

سمتش خیز برداشت و یقه های پدرشو محکم تو مشتاش گرفت و کوبیدش به دیوار

+تو....توی عوضی چه بلایی سر منو بچم آوردیی؟

×ج...جیم..ین ولم کن....من...کار...ی نک...ردم

فریاد کوتاه و آرومی کشید و محکم پرتش کرد رو زمین....

یهو نگاهش به خودش توی آینه افتاد.... خشکش زد..... با اراده خودش در عرض دو ثانیه لباسش عوض شد و از سفید و آبی روشن به سیاه براق تبدیل شد....

از کنار پدرش در حال سرفه زدن بود رد شد و از پله ها پایین رفتم... سر راهش یهو رزی رو دید...

*ج...جیم.....تو...ایجا...ایجوری....

از بی اعصابی و عصبانیت شدید خواهر بزرگترش رو هول داد و رفت سمت در خروجی قصر و از اونجا خارج شد....

وییی

ببخشید بابت تاخیر لاولی ها جیومین امروز از صبح زود اسباب کشی بود کمر و گردنم حسابی گرفته. فردا هم باید برم اسباب کشی ولی وقتی بیکار شدم براتون پارت آپ میکنم تا پرونده فصل اول رو ببندیم و بعد وارد شدنم تو خونه جدید با فصل دو برمیگردم

راستی میخوام اگه بتونید برای فصل یک کاور درست کنید🙃

بعد برید توی پیام و بوک Important news رو سیو کنید چون اونجا خبر آپ شدن فصل دو رو میدم و ازتون برای کاور فیک ایده میخوام

کاور هاتون رو به تلگرامم به ای دی

@Roma9587

ارسال کنید🙃🤞

اینم عکس پروفایلم و اسمم و ای دیم که مطمعن بشید درست فرستادید🙃🙃🤞

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اینم عکس پروفایلم و اسمم و ای دیم که مطمعن بشید درست فرستادید🙃🙃🤞

منتظرم اوکیی؟🥺

Angel.DevilWhere stories live. Discover now