Jung kook pov:
بعد از اینکه دیدم منتظره که توضیح بدم جلوش زانو زدم و شروع کردم.
-ببین جیم. من اون روز مثل همیشه ساعت ۷ از استادیوم اومدم بیرون و سمت خونه راه افتادم. توی راه کم کم سر گیجه گرفتم پس ماشینو زدم کنار و پیاده شدم تا یکم هوا بخورم. تشنم شد و رفتم یه سوپر مارکت تا یه بطری آب بخرم. وارد مغازه که شدم گوشام سوت کشید. دور و برم رو نگاه کردمو کسی تو مغازه نبود. یهو دید چشمام کاملا سیاه شد و تنها چیزی که بعد میدونم اینه که کنترل بدنم دست من نبود. اومدم تو خونه و جدی میگم اصلا قصد دعوا نداشتم بعد که از خونه دور شدم کلا از هوش رفتم. تنها چیزی که بعدش یادمه اینه که تو قصر ملکه بودم. طلسم شده. حالا نوبت توعه جئون جیمین. توضیح بده چه بلایی سر تو اومده...
+خب.... بعد از اینکه رفتی جین هیونگ اومد خونه و یه مدت پیشم موند چون فهمیده بود باردارم بعد اینکه کلی اصرار کرد که برم پیش اونو نامجون هیونگ بمونم منم رفتم پیششون. سه ماه اونجا موندم و نهایتا برگشتم خونه. یه روزم من رفتم بیرون خرید که همه جا خلوت شد. بعدشم کا کم کم به سمت بالا کشیده میشدم بیهوش شدم و وقتی بیدار شدم تو سیاهچاله قصر بودم.. یه مدت همونجا بودم تا اینکه یکی اومد بالا سرم و گفت که حالا میتونم از بین ببرمت ولی نه به این راحتی. باید با زجر بمیری. پس یه طلسم خوند و بلافاصله بعد اون رحمم انقباض میدا کرد و بخاطر اون انقباض بچه سقط شد. پدرم اومد و منو از اون سیاهچاله بیرون اورد و برد تو اتاقم و دکتر و جادوگر مخصوصش رو آورده بود. اون گفت که بخاطر طلسمی که روم خونده شده نمیتونم هرگز ببخشمت و اگه تا طول آفتاب دو سال دیگه نبخشیده باشمت و باردار نشده باشم. میمیرم و بعد رفت. تنها چیزی که بعدش یادمه اینه که پدرمو خفت کردم یه دورم سر رزی داد زدم و اومدم بیرون تا اینجا
-خب چرا انقدر عوض شدی؟
+اگه منظورت موهام و چشمام و مارک رو گردنمه. بخاطر طلسمه.....
مکالممون بیشتر از این طول نکشید چون جیمین سریع از جاش بلند شد و منو پرت کرد رو زمین
+هه اوه جادوگر راست میگفت جئون. من هرگز نمیتونم ببخشمت. شاید دیگه قصد کشتنت رو نداشته باشم ولی.... قرار نیست بخشیده بشی. برامم مهم نیست که بمیرم یا نه...
از دروازه رد شد و وارد بهشت شد...
بعد از اون، دیگه ندیدمش....
~◇پایان فصل 1◇~
اهم اهم....
صدا میرسه؟ خبببب یاححح
فصل یک انجل دیول تموم شد لاولی ها...
مرسی که تا اینجا باهام بودیدبوک Important news رو یادتون نره توی کتابخونه یا همون Library سیو کنید
خیلی دوستتون دارم. سعی میکنم زودتر با فصل دو و یه فیک جدید برگردم لاوز
خدافظ تا بعد....
حالا بیاید ماچم کنین خدافظی کنیم بریم ولی زود بیایم🥲🥺💜🫂
YOU ARE READING
Angel.Devil
Lãng mạnفصل 1 پایان یافته به زودی با فصل 2 و 3 برمیگردم جیمین بچه یه فرشته و شیطانه تو تمام سال های زندگیش فکر میکنه مامانش مرده ولی مادرش تمام مدت حواسش به اون بوده.... بخشی از فیک... +ولی من عاشقش شدم ×تو اشتباه میکنی. نکنه میخوای مثل مادرت تبعید و مجازات...