شاتِ ششم🌱 (ورژن کوکوی)

1.6K 280 538
                                    

(برای خوندن ورژن ویکوک به پارت قبل مراجعه کنید)

Rất tiếc! Hình ảnh này không tuân theo hướng dẫn nội dung. Để tiếp tục đăng tải, vui lòng xóa hoặc tải lên một hình ảnh khác.

(برای خوندن ورژن ویکوک به پارت قبل مراجعه کنید)
.
.
.

"ج..جونگکوک من دارم آه خدایا..."

جونگکوک بدون اینکه چیزی بگه، به ضربه هاش و لمس کردن عضو تهیونگ ادامه داد و با دیدن مایع سفید رنگی که با شدت بر روی شکم تهیونگ ریخت، نگاهی به چهره ی آروم گرفته ی ریحونش انداخت و لبش رو گاز گرفت.

فاصله ی ضرباتش حالا نامرتب شده بود و با جوانه زدن حس آشنایی در عضو و قسمت شکمش، فوراً عضوش رو از بدن تهیونگ بیرون کشید و با سرعت بالایی شروع به پیمودن طول اون کرد. طولی نکشید که کامش با شدت بر روی شکم و پاهای تهیونگ ریخت و باعث شد که پسر کوچکتر با بی‌حالی بخنده.

"خیلی... خوب بود."

تهیونگ زمزمه کرد و جونگکوک درحالیکه نفس نفس میزد، بدن پسر رو به سمت خودش کشید و بوسه ی سبکی بر روی پیشانی اون گذاشت:

"مثل همیشه آتیشم زدی! نمیدونی چقد دلتنگت بودم نفسِ جونگکوک."

تهیونگ لبخند بیحالی زد و پاهاش رو کمی جمع کرد و همونطور که روی سکو نشته بود، به دیوار پشت سرش تکیه داد. جونگکوک با پشت دستش چتری‌های خیسش رو بالا زد و بعد خواست کنار همسرش بر روی سکو بشینه که ناگهان با احساس کردن تیزیِ چیزی بر روی باسنش فریاد بلندی کشید و دستش رو روی باسنش گذاشت.

تهیونگ با ترس نگاهی به همسرش انداخت که با سرعت باسنش رو می مالید و بعد نگاهش رو به سکو داد و با دیدن سنگ پای مشکی رنگ روی اون پقی زد زیر خنده.

جونگکوک که هنوز سوزش و درد رو در ناحیه ی باسنش احساس میکرد، با دیدن سنگ پا اخمی کرد و زیر لب غرغر کرد:

"لا اله الا الله تهیونگ به چی میخندی؟! ندیدم اون لامصبو سوراخ شدم."

تهیونگ که از شدت خنده به نفس نفس زدن افتاده بود، کمی خودش رو بالاتر کشید تا راحت تر به دیوار تکیه بده و دستش رو بر روی شکمش -که حالا به خاطر خنده‌هاش درد گرفته بود- گذاشت:

"همینجوری بی هوا میشینی همین میشه دیگه مرد!"

با دیدن چهره ی کمی سرخ شده‌ی جونگکوک، لب زیرینش رو گزید و اینبار با نگرانی گفت:

 ریحون🌱 و مجنون (دو ورژنه)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ