[CHARACTER 10:SLOW RHYTHM]

195 14 61
                                    

از لحظه ای که به خونه اومدن جونگ‌کوک همه ی حواسش رو به چانیول داده بود که یک وقت ای حرفی از اون بوسه نزنه.
چ

انیول بعد از بالا آوردن کل محتویات معدش، سمت اتاقش رفت و خودش رو روی تخت پرت و همین که قصد کرد پلک هاش رو روی هم بذاره با صدای جیر جیر در و هاله‌ی نوری که روی صورتش افتاد، نگاهشو به در داد و با صورت خوابالوی ته مواجه شد.

×چیزی شده ته؟

تهیونگ بعد از کمی مِن و مِن به حرف اومد و با صدای آرومی رو به چان گفت:

+ هیونگ ، میشه...میشه من شب پیش تو بخوابم؟

چانیول با چشمایی که از تعجب درشت شده بود به تهیونگ چشم دوخت و بدون زد حرفی بهش خیره موند.
+تنهایی خوابم نمیبره آخه...لطفا

چانیول با لحن خسته ای که شیطنت توش موج میز رو به ته لب زد:
×چرا پیش جونگ‌کوک نمیخوابی؟اونشب بهت بد گذشت مگه؟
تهیونگ که گونه هاش قرمز شده بود و خجالت زده شده بود چند لحظه مکث کرد، قصد کرد جوابی به هیونگش بده که صدای بم و عصبی ای حرفشو نگفته قطع کرد:
- اتفاقا بی اندازه خوش گذشت که نفهمیدم کِی خوابم برد!
جونگ‌کوک اخمی به چانیول کرد و با تشر بهش غر زد:
×بگیر بتمرگ، سوهو بیاد ببینه بیداری نمیذاره سر به تنم بمونه

چانیول شونه ای بالا انداخت و سرش رو توی بالش فرو برد و با صدایی که ضعیفی جونگ‌کوک رو مخاطب قرار داد:
×اقای خوش گذرون، اگه مشکلی نیست که قطعا نیست، این بچه رو با خودت ببر، ترجیح میدم به تو بچسبه

جونگکوک سر تاسفی برای چان تکون داد و دستی دور شونه های کوک انداخت و دنبال خودش اونو از اتاق چانیول خارج کرد. جلوی در اتاق پسر ایستاد و در رو باز کرد و داخل رفت، اشاره ای به تهیونگ کرد تا روی تخت دراز بکشه و با خوابیدنش روی تخت، نزدیک پسر روی لبه‌ی تخت نشست. اون تخت یک و نیم نفره برای هردوشون
یجورایی میشه گفت جا داشت اما جونگکوک اینطوری ترجیح میداد.پسر لباشو خط کرد و ناخوانا به جونگ‌کوک زل. جونگ‌کوک تکخنده ای کرد و با صدای ارومی همراه با لبخند لب زد:
-مگه خوابت نمی اومد؟ پس چرا نمیخوابی؟
جونگ‌کوک نگاهش رو روی صورت پسر چرخوند. درعینی که با لبخند محوش بهش چشم دوخته بود پتو رو روش بالا کشید. دستشو بین تار موهای نرمش برد و به آرومی به همشون ریخت.همونطور که سر پسر رو نوازش میکرد با لحن خسته ای که خوابالود به نظر میرسید گفت:
-میخوای برات لالائی بخونم؟

حرکت دستش رو متوقف کرد و منتظر موند.
پسر نگاهشو به سمت بالا هدایت کرد و بعد از لحظات کوتاهی پلک هاشو محکم بهم فشرد.
جونگ‌کوک لبخندی زد و حرکت دستش رو از سر گرفت. آروم از موهاش دل کند و دستش رو سمت کمرش هدایت کرد و اون رو به آرومی لمس میکرد.با صدای اروم و بمی، کنار گوشش شروع کرد به خوندن:

𝖢𝖮𝖫𝖣 𝖣𝖠𝖸𝖲'𝖪𝖵Where stories live. Discover now