"CHAPTER14: SURPRISE"

136 9 0
                                    

÷تهیونگ
با دوباره صدا شدنش هومی کرد و توی جاش تکونی خورد.
÷پسر با توئم بلند شو
+بذار بخوابم...
سوهو دستی به موهاش کشید و دوباره صداش زد:
÷دیرت میشه ها! پاشو صبحانت رو بخور و اماده شو
تهیونگ که بدخواب شده بود با اخم توی جاش نشست و به صورت سوهو هیونگش خیره شد. نگاهشو به ساعت کنار تخت داد و متوجه شد که ساعت هفت صبحه!
+هیونگ تازه ساعت هفت شده..بذار بخوابم
تهیونگ گفت و با پایان حرفش دست هاش رو سمت صورتش برد و چشماش رو مالید.
÷میخوای مدرست دیر بشه؟
تهیونگ با یاداروی مدرسش چشم هاش گرد شد و سریع از تخت بیرون اومد. تازه متوجه نبود جونگکوک شده بود.
+جونگکوک کجاست؟
÷داره صبحانه میخوره، زود اماده شو

تهیونگ سری تکون داد و سمت سرویس اتاق رفت. دست و صورتش رو شست و بعد خشک کردنشون، به اتاق خودش رفت.
خوشبختانه مدرسش خصوصی نبود و فرم نداشت پس میتونست از بین لباس های کمد چیزی انتخاب کنه. شلور جین مشکی‌ای به همراه یقه اسکیه طوسی ای پوشید. موهاش رو شونه ای زد و به سویشرتش که روی تخت بود چنگ زد و از اتاق بیرون رفت. قدم هاش رو سمت اشپز خونه تند کرد و با رسیدن بهش جونگ‌کوک رو دید که سرش تویه گوشیشه و روی میز نشسته.لبخندی زد و کنارش نشست، جونگ‌کوک تازه متوجه حضورش شده بود، لبخندی تحویل صورت شادابش داد.

+صبح بخیر
–صبح توهم بخیر. خوب خوابیدی؟
+اره فقط سرم درد میکنه

-به خاطر دیشبه
+فکر کنم..

نونی برداشت و روش شکلات صبحانه مالید. همونطور که مشغول خوردن بود صدای جونگ‌کوک به گوشش رسید.
–راستی..
نگاهشو به چشمای جونگکوک داد و با دهنی پر بهش خیره شد، با سکوتش بهش فهموند که منتظر ادامه ی جملشه. جونگکوک سرش رو کمی به جلو خم کرد و با صدای آرومی گفت:
–راجب دیشب چیزی به سوهو نگو! تضمین نمیکنم جرمون نده
گفت و ریز ریز خندید و تهیونگ روهم به خنده انداخت. با پایین فرستادن لقمه‌ی توی دهنش با خنده گفت:
+نه..نگران نباش
کمی از اب پرتقالش خورد و از روی صندلیش بلند شد. جونگکوک به همراهش از روی صندلیش بلند شد و سمت یخچال رفت، قرص مسکنی برداشت از جلد آلومینیومیش خارجش کرد و کف دست پسر گذاشت.
–بخور تا سرت زود خوب بشه. فکر نکنم دلت بخواد سر کلاست سردرد داشته باشی
قرص رو توی دهانش گذاشت و با کمک آب پرتقال اونو پایین فرستاد. همزمان با خوردن قرص سوهو وارد اشپزخونه شد و توجه جونگکوک رو جلب کرد. با قدم های بلند خودش رو به سوهو نزدیک کرد و سوییچ ماشین رو از دستش بیرون کشید. گوشیش رو برای اخرین بار چک کرد و سوهو رو مخاطب قرار داد.
–من امشب یکم دیر میام. تو بعد از شرکت برو دنبال تهیونگ و حواست باشه دیرم نکنی
÷اوکیه
بعد از تایید سوهو از اشپزخونه خارج شد و زودتر از بقیه سوار ماشین شد و روشنش کرد تا قبل از حرکت کمی گرم بشه. چند دقیقه ی بعد سوهو و تهیونگ سوار شدن حرکت کرد و از دروازه ی ورودی خارج شد و سمت
خونه ی تهیونگ و مادرش راه افتاد.حدود یک ربع تا رسیدن به مسیر زمان برد و حالا رو به رویه اون خونهٔ قدیمی ساخت که از بیرون مشخص بود که قدمتش ده سال به بالائه ایستاده بودن.

𝖢𝖮𝖫𝖣 𝖣𝖠𝖸𝖲'𝖪𝖵Where stories live. Discover now