Exchange 1

183 15 7
                                    

کمی از شرابش مزه کرد و با کوبوندن مهره سبز بازی رو به اتمام رسوند
مثل همیشه برنده قمار بود
با دستش اشاره کرد تا بادیگاردش پول ها رو جمع کنه و توی کیف چرم قرار بده
از بار خارج شد و سوار ماشینش شد
ساعت دو نیمه شب رو نشون میداد لبخندی زد و تماسی گرفت
+سلام آقای جانگ -چطور پیش رفت؟
جدیت صحبتش باعث می‌شد طرف مقابل با لکنت صحبت کنه و این جانگ رو خیلی عصبی می‌کرد
+ب..بله به..خوبی پیش..رفت. -پرونده ماشین های وارد شده رو به شرکت بیار
و تماس رو قطع کرد
اون یک شرکت داشت که فقط نقش پوشش رو داشت.
به سمت عمارتش روند
*صبح ساعت ۹*
قهوه تلخش رو نوشید و به برگه های ماشین ها نگاه کرد
با اعصبانیت و حرص مشتی به میز کوبید و دادی زد
+آقای پاااااااارک
آقای پارک تندی در اتاق رو باز کرد و با تعجب و ترس به هوسوک نگاه کرد. هوسوک از بین دندون های چفت شده ش غرید : چهارتا ماشین پورش وارد نشده میدونی همون چهارتا میتونه ما رو لو بده؟ و با اعصبانیت بیشتر مشت محکم تری به میز کوبید
آقای پارک با ترس شروع به توضیح می‌کرد اما هوسوک متقاعد نمیشد
ولی همین یک جمله کافی بود که هوسوک روی صندلی چرمش بشینه و سرش رو بین دوتا دستاش قرار بده -آقای جانگ ما تمام سعی مون رو کردیم ولی نمیشد یک‌کیلو گرم کوکائین توی هر چهارتاشون جاساز شده. هوسوک عصبی غرید : برو بیرون
پارک که ترسیده بود زود از اتاق هوسوک خارج شد
چند دقیقه ای گذشت و هوسوک هنوز توی فکر بود اگر لو بره با مواد لو‌ میرفت و این وضعیت رو بدتر می‌کرد
پرونده ای رو از پوشه مشکی رنگش بیرون اورد تا شاید راه حلی پیدا کند یا بهتره چهارتا ماشین با مواد رو گردن شرکت ها و باند های حریف بندازه
اسم شرکت ها و باند های منطقه سئول رو نگاه می‌کرد که به اسم یک باند رسید
باندی که مخصوص قاچاق مواد کوکائین بود
حدسش نمیتونست سخت باشه که کار این باند باشه خنده عصبی کرد و زمزمه کرد +پیدات کردم
اون میدونست که کیم نامجون رییس باند بزرگ قاچاق کوکائین ، با همچین جاساز هایی قصد چه کاری داره کیم باهوش تر از این حرفا بود
هوسوک زنگی به جین زد رفیق و دست راستش توی بحث کاری جین فقط هکر باندش بود
بیشتر محموله های ورود ماشین های امریکایی به کره توسط جین پیدا می‌شد
جین میتونست خیلی راحت به جی پی اس ماشین ها دست پیدا کنه و نزاره حتی یک دونه از ماشین ها گم بشن
+سلااام هوسوکاا -جین بدو این کد رو بزن و شماره ای که می‌خواد در بیار +بگو کد رو -jkn7823
جین بعد تایپ کد توی کامپیوترش کلی اطلاعات در اورد
+هوسوک اطلاعات میخوای یا شماره و ردی؟ -هردو
+ شرکت طراحی لباس های مردونه و اسپرت jkn و باند بزرگ قاچاق مواد مخدر شرکت پوشش هست و معروف هم نیست
شرکت واقع در وسط شهر هست و رییس شرکت کیم نامجونه
قاچاق مواد مخدر توسط کشتی صورت میگیره
و دست راست کیم و مسئول جاساز مین یونگی هست. -جین شماره رو بده +برات میفرستم
گوشی رو قطع کرد کمتر از سه ثانیه شماره فرستاده شد
تنها شماره در دسترس شماره ی شرکت بود
هوسوک نمیخواست انقدر راحت بره و بپرسه چرا جاساز کردن
اون میخواست اثر جاساز رو از بین ببره یا به نوعی به خودشون برگردونه
اون وقت جرم اونها سنگین تر می‌شد
خنده هیستیریکی کرد و خوشحال شد که میتونه خیلی راحت محموله رو گردنشون بندازه و برای جبران چهارتا ماشین فراری جایگزین کنه
ساعت ۱۲ شب عمارت کیم نامجون*
همونطور که پرونده ها رو جابه جا می‌کرد نگاهی به در مینداخت تا مین یونگی به اتاقش بیاد
بعد از شنیدن صدای در سرش رو بالا اورد
+بیا تو -سلام قربان +خوش اومدی یونگی
لبخند نامجون برای یونگی خیلی ترسناک بود و این باعث می‌شد بیشتر از گندی که زده وحشت کنه
+خب خب مین یونگی
نامجون از پشت میز بلند شد و سمت یونگی رفت وقتی فاصله ش با یونگی کمتر شد سیلی به صورتش زد
صورت یونگی به چپ متمایل شد و از سوزش زیاد باعث شد اجزای صورتش جمع بشن
چیزی نمیتونست بگه حقی نداشت بگه
با فریاد نامجون پلکش بیشتر به هم فشرده شد : +مرتیکه احمق مگه نگفتم توی ماشین های وارد مرز شده جاساز کن هااان؟ الان اون ماشین ها توی مرز گیر کرده کسی بویی ببره پای ما گیر میشه عوضی
قطره اشک از گوشه چشم یونگی سرازیر شد
زندگی باهاش روی خوشی نشون نداده بود از بچگی برای بیماری مادرش کار می‌کرد تا چندماه پیش
که بالاخره همون بیماری مادرش رو به خواب ابدی برد اما اون هنوز گیر باند نامجون بود و مجبور بود کار کنه
مادرش فکر می‌کرد یونگی یک‌ کار دولتی داره
اما نمیدونست یونگی یک جاساز کننده مواده
اون عادت داشت به تحقیر شدن به تو سری خوردن اما نمیتونست الان توضیحش رو بده
میدونست نامجون تنبیه خوبی براش نداره
+فکر کردی انقدر راحت از اشتباهت میگذرم؟؟ نخیر ، جانگ به زودی سراغمون میاد مطمئن باش حتی ماشین های قاچاقی خودش هم میندازه رو دوش ما به خاطر گند کاری تو کثافت !
-قربان من معذرت میخوام اما دلیل دار... +خفه شوووو
یونگی ساکت شد و به زمین خیره شد
با فاصله گرفتن نامجون نفس حبس شده ش رو بیرون ریخت که نامجون گفت +تمام احتمالات گردن تو میندازم اگر قرار باشه یکی اینجا بمیره الویت مرگ با توعه هرزه حالا از خونم گمشو بیرون
یونگی ساکت از اتاق بیرون اومد این دفعه اجازه داد اشک هاش صورتش رو خیس کنن
هرزه هرزه هرزه!!! این کلمه توی ذهنش اکو می‌شد
همه بهش همین رو میگفتن چون یه زمانی از سر بیکاری مجبور شد هرزه بار ها بشه و حتی اونجا مطمئن شه که گی هست
از عمارت بیرون رفت تا توی خیابون قدم بزنه
هوا ابری بود ولی بارون نمیومد پوزخندی زد -حداقل توی این مورد شانس اوردم
نگاهی به آسمون کرد : -ببخشید مامان من پسر خوبی نبودم ببخشید مامان من مایه افتخارت نبودم ببخشید مامان من هیچوقت به دردت نخوردم راست میگفتی من ننگ هستم برعکس پسرعمه م، پسر عمه ای که توی بهترین دبیرستان که مختص افراد با ضریب هوشی بالا بود تحصیل می‌کرد...
یونگی همیشه حسرت این رو داشت مثل پسر عمه ش جین بشه
از وقتی که پدرش توی سن ۱۶ سالگی از دست داد عمه اش هم ندید چه برسه به پسرش
جین افتخار خانواده شون بود و همه اون رو قبول داشتن
اما کسی میدونست که جین هکر باند جانگ هست؟ هیچکس نمیدونست حتی یونگی
به سمت بار رفت همون باری که یک زمان شغلش اونجا بود
مشروب ریختن برای مردای گنده و سرویس دادن به همشون
این دفعه به عنوان هرزه نرفت فقط میخواست یکم از محیط دور بشه
چهارمین شاتش رو بالا رفت و سرش رو روی میز گذاشت کل بار ساکت شد فکر میکرد مست کرده اما نمیدونست همه برای احترام به جانگ هوسوک سکوت کردن
هوسوک با ابهت و اخم روی پیشونیش سمت بارمن رفت و ویسکی با درصد بالایی الکل سفارش داد
فقط اشاره انگشتش کافی بود تا بار به حالت اولش برگرده
یونگی چشماش رو ریز کرد و شات بعدی رو خورد
هوسوک نگاهی بهش کرد و پوزخندی زد
عصبی بود خودش هم برای اینکه آروم شه بار اومده بود ... هرکس جای هوسوک بود عصبی می‌شد
اون توی خطر بزرگی بود و هر لحظه ممکن بود لو بره
یونگی سکسکه ای کرد و با مستی پرسید : تو کی هستی آقا خوشتیپه
پوزخند هوسوک پر رنگ تر شد
یونگی مشتی به بازوی هوسوک زد : هی تو چرا اخم میکنی پسر... حرفش با سیلی هوسوک نصفه موند
هوسوک خیلی عصبی بود و این پسر براش چیزی جز مزاحمت نداشت
یونگی هم که دست کمی از اون نداشت با مستی روی پاهاش وایستاد و داد زد : خوبه خوبهههه فقط یه غریبه بهم سیلی نزده بود که الان زد!
+پسره احمق گمشو از جلو شمام کنار
بغض یونگی شکست و آروم کنار رفت پاهاش به سکو کوچیکی گیر کرد و افتاد منتظر بود سرش با زمین سرد برخورد کنه که توسط فردی گرفته شد
چشماش رو باز کرد و دید یک پسری دستش رو گرفته و نزاشته بیوفته
خنده مستانه ای کرد و گفت : هی هی من قرار بود بیوفتم و بمیرم الان نجاتم دادی؟ +دیوونه شدی؟ زیادی خوردی کسی با افتادن نمیمیره
اره کسی با افتادن نمیمرد اما خودش تا چندین سال فکر می‌کرد پدرش بر اثر افتادن توی باغ مرده
شاید مرگ پدرش دست جانگ بود جانگ یول مردی که عاشقانه عاشق مادر یونگی بود و با رفت و آمد خانوادگی مادرش رو اذیت می‌کرد
و شاید همین مرد باعث شد که مادرش بر اثر تجاوزش زخمی بشه و خونریزی کنه و بیمارستان مجبور به تزریق خون کنه
البته خونی آلوده و بیماری زا
و شاید افتادن پدرش توی باغ به خاطر دعواش با جانگ یول بود
اره یونگی برای دیدن این صحنه ها خیلی کوچیک بود
پسر که حال بد یونگی رو دید از بار بیرون اوردش و سوار ماشین کردش .

های 🫶 این اولین فیک من داخل واتپد هست اپ میکنم ممنون میشم انتقاد و پیشنهادی اگر دارید داخل کامنت بنویسید و یا اگر از داستان خوشتون اومد لایک کنید 🤍 پارت های بعدی به زودی اپ میشن

( تبادل ).     Exchange Where stories live. Discover now