Exchange 16

41 6 0
                                    

چراغ خونه رو روشن کرد و کیسه های خرید رو روی میز گذاشت و صداش زد : یونگیی نارنگی خریدم برات بیارم؟
سکوت پاسخگوی جوابش شد
سمت اتاقش رفت و آروم در زد : خوابیدی؟
باز هم سکوت ...
در رو باز کرد که با جای خالی یونگی رو به رو شد
کل اتاق رو گشت
حتی وسیله هاش هم نبود
سمت تلفنش دوید و با سرعت زیادی به کای زنگ زد
+ بله جیمین
-هیونگ ، یونگی ، ی..و..یونگی نیست
+چی میگی؟؟ معلوم چی میگی اصلا یعنی چی نیست؟
-حتی وسیله های هم نیستن اون رفتههه
+زود برو دوتا کوچه بالا تر و پایین تر رو بگرد من همین الان حرکت میکنم میام خونه
-چشم ...
تلفن رو قطع کرد و کلید رو برداشت و بدون معطلی از در خونه بیرون زد
کل کوچه و خیابون و حتی پارک های اطراف رو گشت خبری نشد.
تصمیم گرفت از مغازه دار ها سوال کنه
چند مغازه رفت ولی هیچکدوم فردی با مشخصات یونگی نمیشناختن
مغازه طلا فروشی رفت و به پیرمرد پشت پیشخون گفت : سلام اجوشی ببخشید من دوستم گم شده شما این اطراف ندیدینش؟ +مشخصاتش چی بود پسرم ؟ -قد متوسط داشت همقد منه چشمای کشیده و کوچیکی داشت پوستش سفید بود و بینی گوشتی داشت
+عااااا اتفاقا چند روز پیش اینجا اومده بود گردنبند قیمت کنه ولی ... من دیگه این اطراف ندیدمش
-چی؟ گردنبند قیمت کنه؟ یعنی چی؟
+یه گردنبند همراهش بود خیلی ارزش داشت فروختش به من و سمت دقیقا ایستگاه مسافرتی رو به رو همین مغازه من رفت ...
-ای وااای ، مرسی اجوشی
تند از مغازه خارج شد و به کای زنگ زد : -هیونگ بیا سمت ایستگاه هواپیما مسافرتی یه اتفاق هایی افتاده +رسیدم الان میام
همونطور که با کف دستش پیشونیش رو ماساژ میداد کای رو دید : +چیشده جیمین؟
-کای این طلافروشه گفت یونگی چند روز پیش بهش گردنبند فروخته و مستقیم رفته ایستگاه مسافرتی
مچ دستش توسط کای کشیده شد و باهم وارد ایستگاه شدن
=سلام چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟
+سلام خانم ببخشید چند روز پیش اینجا یه پسر اومدن با این مشخصات ... عکس یونگی رو نشون داد و ادامه داد : اسمش مین یونگی هست اینجا بلیط خریدن؟ برای چه کشوری؟ =متاسفم ما نمیتونیم مشخصات رفت و آمد مشتری هامون رو بهتون بگیم
پسر که عصبی شده بود محکم چشمش رو بست و سعی کرد آرامشش رو حفظ کنه
از ایستگاه مسافرتی بیرون اومدن دوباره سمت طلا فروش رفتن : =ای بابا شما جوون ها چقدر رفت و آمد می‌کنین بازم چیزی شده؟
+‌پدر جان میشه اون گردنبندی که این پسر بهتون فروخته نشون بدید ؟
= یک لحظه صبر کنید
گردنبند رو نشون داد
جیمین آروم گفت JH ... جانگ هوسوک ...
کای تشکری کرد و از مغازه بیرون اومدن همونطور که شقیقه ش رو ماساژ میداد گفت : مطمئنم دیروز حرفامون رو متوجه شده این گردنبند همون حرومزاده س که اول اسم و فامیلیش هست
صد درصد رفته ژاپن
جیمین آیشی گفت و سوال کرد : پس چجوری پیداش کنیم؟
+اونقدر باهوش بود که خیلی زود تونست بره قطعا میتونه پیداش کنه دیگه وقتی ماموریت شروع شه و بخوایم جانگ رو دستگیر کنیم احتمال خیلی زیاد یونگی هم کنارش میبینیم
جیمین سری تکون داد و باهم وارد خونه شدن ... سیگارش رو روشن کرد و تکرار میکرد : کای اون عاشق یکی دیگه س بیخیالش شو !
بیخیال شو
بیخیال شو ...

( تبادل ).     Exchange Where stories live. Discover now