آف و بکی : چییی؟؟؟
آف و بکی با شوک به حرفای لارا گوش میکردن.
لارا : بله اقا! من واقعا نگرانم اون الان ۱۷ سالشه و وقتی ۱۸ سالش شد من باید اونو ببرم روستا و شما میدونین که اون موقع چه بلایی سرش میاد. من اینو سه ماه پیش فهمیدم که دل درد گرفته بود.خوشبختانه اومد اینجا منو ببینه و یکی از دکترایی که شما پیشنهاد کردین اینو به من گفت.
من گانو پنهان میکنم چون میترسم بره بیرون و عاشق بشه! یکی ازش سو استفاده کنه و اون باردار بشه. من واقعا میترسم اونو از دست بدم. من از همه بیشتر اونو دوست دارم توی این دنیا و اون واقعا خیلی معصوم و شیرینه...
بکی : خب ولی تو میخوای ما چیکار کنیم و چطوری میخوای به ما کمک کنی ؟
لارا نفس عمیقی کشید و گفت :
لارا : کسی نمیدونه اون اینجا زندگی میکنه. اگه اون یه مادر حمل بشه وبهتون بچه رو بده هیچکس نمیفهمه و شما میتونین به خانم بزرگ بگین که خانم باردار بودن.
آف گیج شده بود و نمیدونست چه جوابی بده
آف : ولی چطور ممکنه ؟ مامان میاد تا اونو ببینه چطوری اینو پنهان کنیم ؟ ادمای اینجا چی ؟ اونام شک میکمم. چون میدونین که مادرم در هرصورت اینو همه جا جار میزنه. الان ریسکه!
بکی : نه آف نیست! یادت میاد یه بار حزب رقیب به ما حمله کرد ؟ پس ما اولش اینو به مامان نمیگیم که من باردارم. من میرم لندن جایی که عمع ام زندگی میکنه. با بهانه اینکه عمه ام مریضه میرم اونجا بعدش میگم باردارم.
و توام به مامان میگی که من اینجا جام امن نیست چون رقیبا سعی کردن به بچه ات اسیب بزنن. مطمینم میترسه و فقط اماده سازی میکنه که بچه رو اینجا به دنیا بیارم.
آف تیو فکر فرو رفت.
آف : ولی لارا گان فقط ۱۷ سالشه و زیر سن قانونیه.. خیلی کوچیکه چطوری میتونیم اینکارو باهاش بکنیم ؟
لارا : اقا من ازتون میخوام به اونم کمک کنین. بعد از این ماجرا من از دکتر میخوام عملش کنه و رحمشو در بیاره اینطوری کسی نمیفهمه اون میتونه باردار بشه و من کاری میکنم با یه دختر زیبا ازدواج کنه. مطمینم که عاشقش میشه.
آف : ولی این اشتباهه لارا !
لارا : اره اقا ولی اون یه خواهر هم داره. ما همین الانشم برای ازدواجش از سن کوچیک تصمیم گرفتیم اگه مردم همه اینا رو بدونن فکر میکنین اونو بعنوان عروسشون قبول میکنن ؟ من یه مادرم نمیخوام این کارا رو بکنم ولی زندگی پسر و دخترم به یه تار مو بنده!
بکی :چرا از روستا با خانوادت نمیایی اینجا و زندگی کنی ؟ اینجا یه داماد خوب پیدا کن و بذار پسرت زندگیشو بکنه.
YOU ARE READING
My BaBy(+18) (OffGun)(Completed)
Fanfictionخلاصه : هشدار این فیکشن امپرگ عه! بارداری مردان داره. آف یه مرد ۲۶ ساله خیلی ثروتمند و خوش اخلاق و فوق العاده که با بکی ازدواج کرده ولی نمیتونن بچه دار بشن. گان ۱۷ ساله پسر لارا عه که توی خونه آف کار میکنه و خیلی اوضاع مالی بدی دارن و فقط با کمک آف...