پارت نوزدهم : دعوا
آف میخواست زود بره و زودم برگرده چون جلسات مهمی در انتهای ماه داشت که نمیتونش از خیرشون بگذره. پس همین الان باید میرفت.
باید با گان ارتباط میگرفت چون این روزا گان زیادی بهش وایسته یا به اصطلاح ازش اویزون بود و اگه لارا ازش میخواست از آف دور بمونه شروع به گریه میکرد که هیچکس دوستش نداره و چقدر تنهاست.
درضمن بکی مجبورشون کرده بود جنسیت بچه رو ندونن چون میخواست سوپرایز بشه و چون خودش نمیدونست اجازه نمیداد بقیه هم بفهمن.
دکتر نمیتونست دستگاه سونوگرافی رو به خونه بیاره و از نبض هم که جنسیت بچه رو تشخیص نمیشد داد پس فعلا کسی از جنسیت بچه خبری نداشت.
گان به عشق و حمایت پدر بچه نیاز داشت.
آف وقتی دید گان خوابه خودشم مشغول خوندن کتاب شد و بعد همون حالت به خواب رفت ولی یهو با صدای بلندی بیدار شد.
آف سمت اشپزخونه چرخید و دید لارا و گان باهم دعوا میکنن و لارا خیلی عصبانی شده که حاضره به گان سیلی بزنه.
آف : لارا ؟ داری چیکار میکنی ؟ صبر کن.
لارا : اقا واقعا لیاقت یه سیلی رو داره. روز به روز بخاطر عشق و حمایت شما مثل یه لوس لجباز شده. باردار بودنش دلیل نمیشه هرکاری میخواد بکنه.
آف : بسه لارا... ببیننش داره گریه میکنه.
آف سمت گان رفت و اونو به اغوش کشید.
آف : ششش... چیشده چرا گریه میکنی ؟
لارا : ازین لجباز بپرس ببین برنامه جدیدش چیه.
آف : باشه. تو برو و به کارات برس و دیگه داد نزن.
لارا به گان نگاهی انداخت و شروع کرد به اماده کردن سفره.
آف : ششش.. گان چیشد؟ بهم بگو...
گان : مامانم خیلی بد سرزنشم کرد. داد میزد..
آف : اوکی من ازش خواستم دوباره اینکارو نکنه الان میشه بهم بگی چیشده ؟ که منم لارا رو قانع کنم که باهات درست رفتار کنه.
گان : مامان گفت بیا غذا بخور ولی وقتی من گفتم میخوام با تو بخورم منو سرزنش کرد.
لارا : گان کامل بگو...
گان : هممم... اون بهم گفت که تو خوابی و من نباید مزاحمت بشم. وقتی که گفتم بدون تو نمیخورم. اونم گفت میخوام وقتی تو رفتی خانم بکی رو ببینی چیکار کنم و بعد از ۱۵ روز میایی. من بهش گفتم که دروغ میگه و تو جایی نمیری و اینطوری منو سرزنش کرد. پی بهش بگو که جایی نمیری و داره دروغ میگه
YOU ARE READING
My BaBy(+18) (OffGun)(Completed)
Fanfictionخلاصه : هشدار این فیکشن امپرگ عه! بارداری مردان داره. آف یه مرد ۲۶ ساله خیلی ثروتمند و خوش اخلاق و فوق العاده که با بکی ازدواج کرده ولی نمیتونن بچه دار بشن. گان ۱۷ ساله پسر لارا عه که توی خونه آف کار میکنه و خیلی اوضاع مالی بدی دارن و فقط با کمک آف...