Part 9

112 18 1
                                    

گان وقتی چشماش رو باز کرد خودش رو روی یه تخت نرم دید. آف پیشش نبود. از اتفاقات دیشب خجالت میکشید.

با خودش فکر کرد :

« اون منو حمل کرد و اورد اینجا و بهم لباس پوشوند؟»

لبخندی روی صورتش نشست. سعی کرد بلند شه و آف رو پیدا کنه ولی یه درد زیادی پایین تنش رو فرا گرفت.

گان : اههه

همین زمان آف وارد اتاق شد.

آف : خیلی درد داری؟

دستش یه سینی پر از غذاهای خوشمزه بود.

گان به آف خیره شد و بیشتر خجالت کشید و فقط سرشو تکون داد. گوشاش سرخ بود و لباش ورم کرده. موهاش اشفته و کل گردن و بدنش رو لاو بایت های ریز پوشونده بود.

آف دستش رو زیر صورت گان کذاشت و سرشو بلند کرد.

آف : خجالت میکشی ؟

گان : پ..پی آف ؟!

و دوباره سرخ شد.

آف به گان نزدیک شد و اون رو بوسید. لباش رو نرم روی لبای گان گذاشت و مکشون میزد

گان هم متقابلا به بوسه جواب میداد.

آف اروم گان رو روی تخت هل داد و بوسه شون داغ تر شد.لباش رو از روی لبای گان به گردنش هدایت کرد.

گان شروع به لرزیدن کرد.

گان :پی آف ! لطفا !

گان دستاش رو توی موهای آف برده بود و بلند بلند ناله میکرد.

آف سرشو بالا اورد و با چشمای خمار و پر محبت به گان خیره شد.

آف : بیشتر میخوامت!

گان زودتر آف رو کمی عقب هل داد و بلند شد.

گان : نه پی! خیلی درد داره! منم خیلییییی گشنمه!

آف لباشو گاز گرفت.

چطور یادش رفته بود.

آف : ببخشید. برات صبونه اماده کردم.

کمک کرد گان بلند شه و راحت بشینه. پشتش یه بالش گذاشت.

سینی رو جلوش گذاشت و گان شروع به خوردن کرد و آف تمام مدت به حرکت لبای گان نگاه میکرد و به اون قطرات عسلی که روی لبای پف کرده گان نشسته بودن حسودی میکرد.

گان : واو... خیلییی خوشمزه اس

و لباشو لیس زد.

گان : همه اینا برا منه ؟ تو گرسنت نیست ؟

آف اب دهنش رو قورت داد.

آف : اره بخور. این دارورم بخور بعدش دردت رو کمتر میکنه.

My BaBy(+18) (OffGun)(Completed)Where stories live. Discover now