گان وقتی چشماش رو باز کرد خودش رو روی یه تخت نرم دید. آف پیشش نبود. از اتفاقات دیشب خجالت میکشید.
با خودش فکر کرد :
« اون منو حمل کرد و اورد اینجا و بهم لباس پوشوند؟»
لبخندی روی صورتش نشست. سعی کرد بلند شه و آف رو پیدا کنه ولی یه درد زیادی پایین تنش رو فرا گرفت.
گان : اههه
همین زمان آف وارد اتاق شد.
آف : خیلی درد داری؟
دستش یه سینی پر از غذاهای خوشمزه بود.
گان به آف خیره شد و بیشتر خجالت کشید و فقط سرشو تکون داد. گوشاش سرخ بود و لباش ورم کرده. موهاش اشفته و کل گردن و بدنش رو لاو بایت های ریز پوشونده بود.
آف دستش رو زیر صورت گان کذاشت و سرشو بلند کرد.
آف : خجالت میکشی ؟
گان : پ..پی آف ؟!
و دوباره سرخ شد.
آف به گان نزدیک شد و اون رو بوسید. لباش رو نرم روی لبای گان گذاشت و مکشون میزد
گان هم متقابلا به بوسه جواب میداد.
آف اروم گان رو روی تخت هل داد و بوسه شون داغ تر شد.لباش رو از روی لبای گان به گردنش هدایت کرد.
گان شروع به لرزیدن کرد.
گان :پی آف ! لطفا !
گان دستاش رو توی موهای آف برده بود و بلند بلند ناله میکرد.
آف سرشو بالا اورد و با چشمای خمار و پر محبت به گان خیره شد.
آف : بیشتر میخوامت!
گان زودتر آف رو کمی عقب هل داد و بلند شد.
گان : نه پی! خیلی درد داره! منم خیلییییی گشنمه!
آف لباشو گاز گرفت.
چطور یادش رفته بود.
آف : ببخشید. برات صبونه اماده کردم.
کمک کرد گان بلند شه و راحت بشینه. پشتش یه بالش گذاشت.
سینی رو جلوش گذاشت و گان شروع به خوردن کرد و آف تمام مدت به حرکت لبای گان نگاه میکرد و به اون قطرات عسلی که روی لبای پف کرده گان نشسته بودن حسودی میکرد.
گان : واو... خیلییی خوشمزه اس
و لباشو لیس زد.
گان : همه اینا برا منه ؟ تو گرسنت نیست ؟
آف اب دهنش رو قورت داد.
آف : اره بخور. این دارورم بخور بعدش دردت رو کمتر میکنه.
YOU ARE READING
My BaBy(+18) (OffGun)(Completed)
Fanfictionخلاصه : هشدار این فیکشن امپرگ عه! بارداری مردان داره. آف یه مرد ۲۶ ساله خیلی ثروتمند و خوش اخلاق و فوق العاده که با بکی ازدواج کرده ولی نمیتونن بچه دار بشن. گان ۱۷ ساله پسر لارا عه که توی خونه آف کار میکنه و خیلی اوضاع مالی بدی دارن و فقط با کمک آف...