Part 17 & 18

84 10 0
                                    


پارت هفدهم :عاشقتم

آف سوت زنان توی اشپزخونه صبونه رو اماده کرد و بعد به اتاق گان بر

شت.

گان : کجا رفته بودی؟ دنبالت میگشتم.

آف : رفتم برات صبونه درست. بهتری بیبی؟

گان : بهترم ولی هنوزم سردمه.

آف : دوباره به دکتر زنگ زدم بیاد. صبونه ات رو بخور که بعدش دکتر مبرسه.

آف اروم نزدیک شد و کنار گان نشست

گان: بهم غذا بده... عاااا

و دهنشو مثل بچه ها باز کرد.

آف لبخندی زد

آف : بذار اول بوس صبح بخیرمو ازت بگیرم شازده بعد...

آف خم شد گان رو ببوسه ولی...

صدای در رو شنیدم. وقتی شخص جلوی در رو دیدن. لارا بود.

لارا : اقا دارین دیر میکنین برین شرکت. اجازه بدین من گان رو بخورونم. و خانم بکی هم هرلحظه ممکنه تماس بگیره.

{K شورای نگهبان اینقدر توی صحنه های بغل سریالا گیر نمیده که لارا مزاحم اینا میشه و بکی رو یاداوری میکنه.}

آف به گان خیره شد. دستاشو بلند کرد و دونه دونه انگشتای پسرک رو بوسید.

آف : مراقب خودن باش گان

و بعد از اتاق خارح شد و اتاق خودش رفت.

گان: مامان چرا فرستادیش بره ؟ مشکلی هست بخواد یکم با من وقت بگذرونه ؟

لارا نزدیک گان شد

لارا : پسرم! خوشحالم که اون خیلی خوب مراقبته ولی ببین. اون متاهله و تو میدونی وقتی خانم برگرده چی میشه نه ؟

صورت گان از غم افتاد چون میدونست مامانش درست میگه و درباره اخر ماجرا نگرانه و میدونست که فقط قراره خودش اسیب ببینه.

گان توی سکوت صبونش رو خورد و بعد به خواب رفت.

عصر منتظر بود آف برگرده.

مشتاقانه منتظر بود ولی آف نیومد و گان هم چون مریض بود ضعیف شده بود نمیتونست از جاش باشه. دکتر بهش یه سری داروهایی داده بود که گان رو سست و خواب الود میکرد.

ساعتای دیر وقت شب ، گان چشماشو باز کرد ولی آف رو کنارش ندید و لارا رو دید که روی مبل خوابیده. از روی تختش با ارومی پاشد و به اتاق آف رفت.

چراغای اتاق کار آف روشن بود و این یعنی آف هنوز داشت کار میکرد.

در رو زد و اروم گفت

My BaBy(+18) (OffGun)(Completed)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang