Part 8 (+18)

145 20 0
                                    

آف سرشو توی گردن پسرک برد و عطرشو بو کرد.

آف : من عطرتو دوست دارم گان! اونطوری که منو پی صدا میکنی دوست دارم.دوست دارم روی پای من میشینی و بازی میکنی... جوری که با من رفتار میکنی رو دوست دارم... من دوستت دارم.. واقعا دوستت دارم.

گان قلبش با سرعت به سینش میکوبید اما غرورش اجازه نداد چیزی بگه.

گان : هممم...

آف : همم ؟؟؟ تو دوستم نداری؟

گان : من جواب نمیدم.

آف لبخندی زد و گان رو چرخوند. روی دستاش بلند کررد و بهش خیره شد.

آف : باید جواب بدی...

گان توی بغل آف دست و پا میزد و خواستار ازادی بود.

گان : پی آف ! ولم کن برم! اینکارو نکن.

آف اروم گان رو روی تخت گذاشت و روش خیمه زد. مستقیم توی چشماش خیره شد و پوزخندی زد. چشماش خمار بود و دلش میخواست شیطونی کنه.

آف : پس منو دوست نداری هان ؟

یهو سرشو توی گردن گان برد و شروع کرد به کاشتن بوسه های پراکنده روی پوست نرم پسرک

گان قلقلکش میومد و بدنش میلرزید.

گان : پیی.... اههههه... نه.. لطفا!

آف کمی شهوت به بوسه هاش قاطی کرد و گردن گان رو خیس کرد.

آف کمی عقب کشید

آف : هنوزم نمیدونی چرا داری ناله میکنی اینطوری نه ؟

گان : نه ... من ناله نمیکنم.

گان سنگین نفس میکشید.

آف بوسه هاش رو به چونه و بعد به سمت لبای گان هدایت کرد و لباش رو بوسید. گان هم در بوسه آف رو همراهی کرد. آف لب پایین گان رو با ولع میمکید. دلتنگ لبای پسرک شده بود. بعد از اون شب به گان کمی زمان داده بود عادت کنه.

لبای گان براش مثل عسل شیرین بود و سیر نمیشد.

و بطور متقابل گان هم قلبش با سرعت میکوبید و از محبت آف لذت میبرد.

آف بوسه اشو دوباره سمت گردن گان برد و گان گردنش رو کج کرد تا دسترسی بیشتری به آف بده. آف پوست گردن گان رو میمکید و بوسه های خیس میذاشت.

آف : پس هنوزم نمیدونی دوستم داری یا نه هوم ؟ نمیدونی چرا اینقدر لمسای منو دوست داری. چرا میذاری ببوسمت ؟

گان میلرزید و مقطع جواب داد :

گان : نمیدونم! ...

لباشو گاز گرفت.

آف دستشو به بلوز گان رسوند و بازش کرد. سینه گان رو بوسید.

گان : پی.... نکن... لطفا... اههههه... نههه

My BaBy(+18) (OffGun)(Completed)Where stories live. Discover now