پارت بیست و یکم : ماه عسل
آف و گان هنوزم توی حموم بودن و آف میخواست تمام و کمال از وقتش استفادهکنه.
آف جوری گان رو میبوسید که انگار هیچ فردایی نیست.
گان : اههه پی... لطفا... نکن... اههه .. آف !!
آف : ششش...بیبی... زیاد بلند نباش.
گان : پس سر به سرم نذار. چطور میتونی فکر کنی عمیق درونم ضربه بزنی و من ناله نکنم؟ پی... اههه... چرا حست درونم اینقدر خوبه.
آف و گان نیمه برهنه بودن. شلوار گان روی زمین بود و تیشرتش نیمه باز که شونه و سینه هاش به نمایش درومده بود.
نیپلاش توی دهن آف بود. شلوار آف تا زانوهاش پایین اومده بود و دکمه های بلوزشم باز بود و گان سینه هاش رو لمس میکرد. لبای گان همه جای گردن آف حرکت میکرد و به آف التماس میکرد بهش رحم کنه و بعد از چند دقیقه صدایی شنیدن. آف به گان خیره شد
آف : مامانم اینجاست.
گوشیشو برداشت چک کنه و دید لارا بهشون هشدار داده که شیانا میاد کلبه چون یه سری مدارک از انباری نیاز داره.
آف : شت...
یه در مخفی توی کمد گان بود که مامان آف کلی مدارک مخفی کرده بود.
آف : گان هرچی بشه یه کلمه هم حرف نزن. لطفا بیبی...ششش... اینجا عایق صدا نیست. پس لطفا ساکت باش.
شیانا فایلی رو برداشت و توی اتاق گان موند. یه چیزی میخوند. و در این حال آف و گان ساکت توی حموم نشسته بودن و چند لحظه بعد گان لحظه ای رو حس کرد که آف دیکشو توی حفرش برد و با ناباوری به آف خیره شد.
آف لبخندی زد.
آف : ببخشید نتونستم خودمو نگه دارم بیبی... ششش... لطفا سروصدا نکن
و ضربه محکم و عمیقی زد. گان دستاشو جلوی دهنش گذاشت و الان توی دوراهی بود که از چیزی که دوس پسرش بهش میده جیغ بزنه یا ساکت باشه.
آف اروم حرکن میکرد ولی بعد سرعتش رو بیشتر و سخت تر کرد. گان دستاشو روی دهنش گذاشت و تو ی ذهنش به آف فحش میداد.
آف نتونست خودشو کنترل کنه و درون گان کام شد و گان هم برای بار دوم توی این پروسه ارضا شد و به آف نگاه کرد انگار میخواست زنده زنده بخورتش. اروم بغلش کرد و زمزمه کرد :
گان : چرا همیشه به من سکته های ناقص میدی؟ مامان تو و مامان من الان هردو توی یه اتاقن و تو بازم هورنی میشی.
آف : ببخشید ولی نتونستم خودمو کنترل کنم. عاشقتم گان و این برای من سکس نیست. کل عشقم برای توعه. میخواستم باهات ازدواج کنم بیبی... میخواستم به کل دنیا نشون بدم که همچین پارتنری داره ولی از مادرم میترسم که جدامون کنه. من بدون تو میمیرم گان...
VOCÊ ESTÁ LENDO
My BaBy(+18) (OffGun)(Completed)
Fanficخلاصه : هشدار این فیکشن امپرگ عه! بارداری مردان داره. آف یه مرد ۲۶ ساله خیلی ثروتمند و خوش اخلاق و فوق العاده که با بکی ازدواج کرده ولی نمیتونن بچه دار بشن. گان ۱۷ ساله پسر لارا عه که توی خونه آف کار میکنه و خیلی اوضاع مالی بدی دارن و فقط با کمک آف...