پارت 1

601 69 2
                                    

-خب اینجا نوشته که اسمت مارکه ... 17 سالته و --

مشاور که پرونده ی قطر نازک جلوش رو از بر بود با بالا اوردن سرش از پرونده و دیدن حالت خنثی پسر ریز نقش مو بنفش ، طی تصمیمی ناگهانی پرونده کاغذی ابی رنگو بست و دستاشو رو میز فلزی بهم گره زد ، بیشتر از همه چیز الان میخواست سعی کنه پسر ساکت و سر به زیر جلوشو به حرف بیاره پسری که بیگناهی روی تموم صورتش نوشته شده بود ! بنابراین باید زودتر به حرفش میورد ! شاید میتونست با کمی خودمونی شدن اونو به حرف بیاره نه ؟

-خب پسر جون ! حالا اسمت واقعا مارکه یا نه ؟

مشاور عینکی سعی کرد با لحن گرمی ازش این سوالو بپرسه ولی وقتی جوابی نشنید ، هووفی کشید و کمی بیشتر روی میز خم شد ، اون واقعا میخواست این پسر رو از این منجلاب دربیاره و برای اینکارم وقت زیادی نداشت !

-ببین پسر خوب ! من میخوام بهت کمک کنم پس نیاز دارم که حرف بزنی خب ؟ وقتی حرف نزنی باهام مجبور میشم فقط یه مهر تایید رو گزارش بقیه بزنم وپرونده ات منتقل شه دادسرا ، تو که اینو نمیخوای ، میخوای ؟

پسرک نوجوون که حالا نگاهشو به پاهاش داده بود ، پوزخند صداداری زد که باعث شد بکهیون کمی امیدوار به این شه که قرار پسر مو قرمز جلوش باهاش همکاری کنه ولی دوباره تنها چیزی که از اتاق بازجویی به گوش میرسید ، سکوت بود ! سکوتی که اون پسر نوجوون علاقه ای به شکوندنش نشون نداده بود !

مشاور مو فندقی تازه کار که بی صبر شده بود ، عینکشو بیرون اورد و رو میز گذاشت ، ییشینگ چند باری بهش گفته بود که بهتره بکشه از این پرونده بیرون چون هنوز به اندازه کافی تجربه برای سر و کله زدن با همچین ادمایی که انگار زبونشون قفل زدن ، نداره ولی بک همچنان پافشاری کرده بود و فیلمای ضبط شده ی بازجوییا و همچنین پرونده پسر رو به دقت مطالعه کرده بود ، حتی با وکیل پسر حرف زده بود و متوجه شده بود که اون وکیل یه بی خاصیت به تمام معناست که حتی نتونسته یه مکالمه عادی با موکلش داشته باشه !

-نمیدونم تا کی قرار به این سکوت ادامه بدی ولی همه اینا به ضرر خودته مارک متوجهی دیگه ؟

بکهیون کمی احساس دلشوره میکرد ، میدونست بیشترش به خاطر اون قهوه ای که با شکم خالی خورده ولی قسمت اعظمش اختصاص به این داشت که بکهیون کمی خودشو گم کرده بود و به خاطر خواب کم شب گذشته اش انقدی تمرکز تو پیش بردن مکالمه اش با پسر نوجوون نداشت و همین باعث میشد استرس بگیره ، کاملا این موضوع رو میدونست که زودتر از موعد از کلماتی با بار تهدید امیز استفاده کرده ولی بکهیون واقعا نمیتونست دیگه بیشتر از این صبر کنه ! البته که اون مرد 26 ساله مو فندقی اولین بارش بود که از نزدیک این پسر خلافکار نوجوون رو میدید و چند تا جمله بیشتر باهاش حرف نزده بود ولی به طرز وحشتناکی هم میخواست زودتر اون پسر رو به حرف راجب بیگناهیش در بیاره و هم بدتر از اون انگار که خستگی اون فیلمای بازجویی رو تنش مونده ، میخواست سریعتر قال این قضیه رو بکنه !

NightmareWhere stories live. Discover now