*توی این وضعیتی که بود تنها کاری که ازش برمیومد داد زدن بود*
یونگی : منظورتون چیه که نمیتونید فیلمنامه رو عوض کنید؟
جونگکوک : هیونگ آروم باش
یونگی : یعنی چی آروم باشم؟ چجوری میتونم آروم باشم؟
+ شوگا بیخیال..فقط یبار قراره باتم بشی..راحته.
یونگی : به نظرت راحته چون تو قرار نیست یه دیک تاخیری توی سوراخ لعنتیت فرو بره
جونگکوک : هیونگ..فقط یباره..یبار باتم شو و بعدش پول پارو میکنی
*یونگی چشماشو بسته بود و نفس عمیق میکشید.. داشت سعی میکرد خودشو آروم کنه.وقتی کارگردان گفت اونو به عنوان باتم انتخاب کرده چارهی دیگهای جز اینکه داد و بیداد کنه نداشت..یهو دستی روی شونش گذاشته شد.*
جی : بیخیال شوگا..تو مطمئنا از پس باتم بودن برمیای.
*داشت با اون کلمه کنار میومد ولی اصلا تحمل شنیدنشو از اون عوضی نداشت..یهو برگشت سمتش و مشت محکمی توی صورتش زد.جی افتاد روی زمین و جونگکوک یونگی رو از پشت گرفته بود تا تکرارش نکنه.*
یونگی : فقط یه بار دیگه اون کلمه فاکی رو به زبون بیار تا زبونتو از حلقت درارم.
.
.
+ شوگا.جی.نظرتون چیه فیلمبرداری رو بزاریم برای فردا؟ تا فردا سعی کنید رابطتون رو بهتر کنید..یا حداقل برای یه روز با هم کنار بیاین..همه گذشته شما دوتا رو میدونن.ولی این یبار رو بیخیال همدیگه بشید
یونگی : باشه ولی خبری از سکس توی نیست.
+ اون فیلمنامه پرطرفداریه
یونگی : باشه پس بگرد یه بازیگر دیگه پیدا کن تا زیر این مرتیکه بخوابه.
+ باشه شوگا.تا فردا فیلمنامه رو تغییر میدم
یونگی : ممنون.
*کارگردان رفت و یونگی و جی دوباره روی همون صندلی تنها شدن*
یونگی : چه ورم قشنگیه..به صورتت میاد
جی : اوه جدا؟ میتونم رو باسنت کپیش کنم.
یونگی : گوش کن..من جدا به این پول نیاز دارم و باید برای یه فیلم،توی لعنتی رو تحمل کنم.پس مجبوریم باهم کنار بیایم.
جی : من داشتم یجوری رفتار میکردم انگار اتفاقی نیفتاده..تو شروع کردی به بحث کردن
یونگی : اهه فراموشش کن...من دارم میرم
جی : مراقب خودت باش.باتم
*جی پوزخند زد ولی یونگی تصمیم گرفت فقط از اون مکان پر تنش دور بشه.*
.
.
+ فیلمنامه رو تغییر دادم..
یونگی : بهم لطف کردی
+ شوگا،ووجین..جی،چانگمین..
+ پدر چانگمین با مادر ووجین ازدواج کرده.اون دوتا برای یه کار مهم رفتن خارج از شهر،چانگمین هم با دوستاش بیرونه.ووجین وقتی میبینه تنهاست تصمیم میگیره خودارضایی کنه.یه ویبراتور برمیداره و...
یونگی : هی هی هی..قرار بود بیخیال سکس توی بشی.
+ بیخیال شوگا.من همه چیز رو بخاطر تو حذف کردم.بوت پلاگ،دستبند،کاک رینگ،همه چیز.خواهش میکنم بیخیال شو..
یونگی : ادامشو بگو
+ کجا بودم؟ اها..ووجین یه ویبراتور برمیداره و ازش استفاده میکنه..قرار چانگمین با دوستاش کنسل میشه و میاد خونه.صدای ناله های ووجین رو میشنوه و میره توی اتاقش..ووجین سریع پتو رو میندازه روی خودش و تا رفتن چانگمین صبر میکنه و ویبراتور رو تکون نمیده..ولی چانگمین دیده ووجین داشته چیکار میکرده و توی اتاق میمونه..بقیش با خودتونه بچه ها.
+ من میرم..امیدوارم باهمدیگه کنار اومده باشین.
*کارگردان رفت.*
یونگی : بیا یه توافقی بکنیم.
جی : بگو
یونگی : مهم نیست چجوری.بیا فقط سعی کنیم عین بقیه فیلمایی که بازی کردیم،به همدیگه لذت بدیم.بدون فکر کردن به گذشته.
جی : منظورت چیه؟
یونگی : منظورم اینه که من پنج سال فاکیه که حتی یبارم باتم نبودم.پس ممنون میشم اگه مراعات کنی.
جی : چرا باید اینکارو کنم؟
یونگی : چون من خیلی دلم میخواد یه جوری دیکتو گاز بگیرم که عقیم بشی،ولی خودمو کنترل میکنم.
جی : باشه پس..برای یه ساعت کاملا فراموش میکنیم چه اتفاقی افتاده؟
یونگی : اره..فراموش میکنم که چجوری زندگیمو به گند کشیدی.
جی : زندگیتو به گند کشیدم؟ من مشهورت کردم.
یونگی : فکر میکنی من دوست دارم پورن استار باشم؟ من فقط ترجیح دادم یه پورن استار پولدار باشم تا یه پورن استار بی پول.هیجوقت نمیخواستم بیام تو این شغل کثیف
جی : فکر میکنی تو زندگی منو بهم نزدی؟ دیگه هیچکدوم از فنام جرعت نمیکنن بهم نزدیک بشن..همشون فکر میکنن من منحرفی چیزیم.
یونگی : بیچارهها..چقدر ساده لوحن...نمیدونن تو بجز منحرف بودن سواستفاده گر هم هستی
جی : منظورت چیه؟
یونگی : باید یادآوری کنم که چجوری از فن بوی بچه سالت سواستفاده کردی و توی خونت باهاش سکس کردیو و فیلمشو بدون اجازه پخش کردی؟
جی : منم همینطور یادآوری کنم چجوری به خبرنگاری که ازش بدم میاد گفتی بهت تجاوز کردم و منو جلو همه خراب کردی؟
یونگی : خانم کیم؟ حق داری.اون خیلی فضول و رو مخه..
جی : بیخیال..پنج سال ازون موقع گذشته..همونطور که خودت گفتی،بیا برای یه ساعتم که شده باهمدیگه کنار بیایم.
*یونگی دستشو گرفت سمت جی و جی بعد از کمی مکث دستشو گرفت.*
یونگی : امیدوارم نزنی زیرش.
YOU ARE READING
my favorite porn star ( Hopegi )
Fanfictionبا اسمی که کارگردان گفت تنش لرزید.. + من باید با جِی پورن بازی کنم؟ 「 یونگی پسری که تو بچگی یتیم شده بود و توی پرورشگاه بزرگ شده بود،اتفاقی توی کافهی محبوبش پورن استار مورد علاقشو ملاقات میکنه.اگه میدونست این ملاقات زندگیشو کاملا تغییر میده،بازم به...