یونگی: سومین گفت بیای اینجا؟
جی: درواقع من ازش خواستم که ببینمت
یونگی: که چی بشه؟
جی: یونگیا، دلم برات تنگ شده بود. الان بیشتر از دو هفته از اون اتفاق افتاده بود.
یونگی: اقای جانگ! من اونشب بهتون نگفتم ولی...کارتون اشتباه بود که اونو به من گفتید.
جی: چرا یهو رسمی حرف میزنی؟
یونگی: به نظرم بهتره که دیگه وقتتون رو برای یه
طرفدار بی ارزش مثل من هدر ندین.
جی: چی داری میگی؟ میگی کارم اشتباه بوده که بهت اعتراف کردم؟
یونگی: من دیگه میرم.
*از روی صندلی بلند شد*
جی: بشین.
*صداش جدی بود و اخم ریزی روی صورتش بود که یونگی رو مجبور کرد دوباره روی صندلیش بشینه.*
جی: اون دختره رو مخه ولی یه چیزایی بهم گفت که به دردم خورد
یونگی: منظورتون سومین نونامه؟ اون اصلا رو مخ
نیست. لطفا درست صحبت کنید.
جی: باشه باشه. نونات.. بهم گفت تو از اول روم کراش داشتی
یونگی: اونـ..
جی: درسته؟
*یونگی سرشو انداخت پایین و چیزی نگفت.*
جی: پس چرا ازم دوری کردی؟
*هنوزم سرش پایین بود و سکوت کرده بود*
جی: یونگی
*از روی میز دست یونگی رو گرفت*
جی: اگه سومین درست میگه...چرا ازم دوری میکنی؟
وقتی هم من تورو دوست دارم و هم تو منو دوست
داری..پس چـ..
یونگی: چون تو معروفی
جی: چی؟
یونگی: دلم نمیخواد فقط بخاطر قرار گذاشتن با یه ادم معروف کل زندگیم مردم ازم متنفر باشن.. فقط بخاطر اینکه با ارتیست مورد علاقشون قرار میذارم.. و همینطور نمیخوام برای تو دردسر بشه.
جی: فقط بخاطر همین؟
*سرشو به معنی اره تکون داد*
جی: چرا از اول بهم نگفتی؟
یونگی: چه فرقی داره؟
جی: فرقش اینه که اینهمه وقت ازت دور نمیموندم..
یونگی: نونام کجاست؟ رفت؟
جی: اره. چرا؟
یونگی: پس منم میرم
جی: یونگی بشین، چرا ازم فرار میکنی؟
یونگی: چرا بمونم؟
جی: داریم باهمدیگه حرف میزنیم، کار زشتی نیست که وسط بحث پاشی بری؟
یونگی: حرفامون تموم شد دیگه
جی: نمیخوای چیزی سفارش بدی
یونگی: نه
جی: یونگی
یونگی: شما سفارش بدید اگر چیزی میخواین
جی: باز دوباره رسمی شدی؟ بخیال شو دیگه
یونگی: یه کیک شکلاتی میخوام...لطفا..
جی: همین؟
یونگی: اره
.
.
جی: برسونمت؟
یونگی: خودم میرم
جی: دوره ها
یونگی: مشکلی نیست
*خواست از خیابون رد بشه که جی دستشو گرفت و کشیدش سمت ماشین، در ماشین رو باز کرد.*
جی: بشین
*یونگی ساکت موند و نشست*
یونگی: لازم نبود برسونیم
جی: مشکلی ندارم
*یه کوچه قبل از پرورشگاه ماشین رو نگه داشت*
جی: عین همیشه همینجا پیاده میشی، درسته؟
*یونگی سرشو تکون داد و خواست پیاده بشه که جی دستشو گرفت*
*به سمتش برگشت*
یونگی: بله؟
*اروم صورتشو به صورت یونگی نزدیک کرد و گونشو بوسید*
جی: بهم شانسی نمیدی؟ بیخیال رسانه ها شو. یه شانس به خودم بده.
یونگی:...درموردش فکر میکنم
جی: میتونم قبلش یه پیش امید داشته باشم؟
یونگی: یعنی چی؟
جی: یه چیزی که بهم امید بده که قبول میکنی..
یونگی: مثلا چ-..
*صورتشو به صورت یونگی نزدیک کرد و اروم و سطحی لباشو به مدت چند ثانیه بوسید.*
جی: مثلا این؟
*گونه های یونگی سرخ شدن و بلافاصله از ماشین پیاده شد*
----------------------------------------------------------
جین: پس دیگه بارتو بستی اره؟
جی: مطمئنم ایندفعه قبول میکنه. *پوزخند*
جین: چجوری با وجدانت کنار میای؟
جی: به راحتی.. من مقصر نیستم. مقصر اونایین که بهم اعتماد میکنن
جین: میتونی انقدر عوضی نباشی؟
جی: چرا انقدر با این قضیه مشکل داری؟
جین: چون میدونم چقدر کار مزخرفیه، که از اعتماد یکی سو استفاده کنی
جی: گوش کن من میدونم دلیلش چیه، ولی به روت نمیارم. پس بهتره توهم دهنتو ببندی و انقدر رو مخم راه نری... بازیتو کن. نوبت توعه
*جین با غضب نگاهش کرد. با چوب ضربهی محکمی به توپ زد، انگار میخواسته کل حرصشو سر توپ خالی کنه.*
*جی وقتی دید جین عصبی شده نفس عمیقی کشید و خواست بحث رو عوض کنه*
جی: از تهیونگ چخبر؟ با دبیرستان جدیدش کنار اومده؟
جین: اون هیچوقت با هیچی کنار نمیاد. حتی یدونه دوست هم نداره
جی: برعکس تو، اون با هیچکس زود صمیمی نمیشه مگه نه؟
جین: اون فقط...زیادی خجالتیه
جی: وقتی بره دانشگاه بهتر میشه.. تصمیم گرفته میخواد چیکار کنه؟
جین: نه هنوز. شاید بره بازیگری شاید هم کارگردانی
جی: بازیگری؟؟ برای ادمی به کم حرفی اون، اصلا رشتهی مناسبی نیست
جین: میذارم خودش تصمیم بگیره. نمیخوام تو کارش دخالت کنم..
YOU ARE READING
my favorite porn star ( Hopegi )
Fanfictionبا اسمی که کارگردان گفت تنش لرزید.. + من باید با جِی پورن بازی کنم؟ 「 یونگی پسری که تو بچگی یتیم شده بود و توی پرورشگاه بزرگ شده بود،اتفاقی توی کافهی محبوبش پورن استار مورد علاقشو ملاقات میکنه.اگه میدونست این ملاقات زندگیشو کاملا تغییر میده،بازم به...