جونگکوک: هیونگ امادهای؟
یونگی: خودت چی فکر میکنی؟
جونگکوک: الاناست که فیلمبرداری شروع بشه
یونگی: باشه
*میخواست از رو صندلی بلند شه که جی نشست
کنارش و نذاشت*
یونگی: چی میخوای؟
جی: بیا از اول شروع کنیم
یونگی: تو چه مرگته؟ قبل از اون فیلم کوفتی
اصلا یاد منم نبودی و حالا داری جوری وانمود
میکنی انگار خیلی دلت برام تنگ شده؟
جی: از کجا میدونی یادت نبودم؟
یونگی: بودی؟ پس چرا هیچ خبری نگرفتی؟ ها؟
چرا خودتو نشون ندادی؟ پیدا کردن یه پورن استار
توسط یه پورن استار دیگه از پلک زدن هم اسون
تره..
جی: خودمو نشون دادم ولی تو توجهای نکردی
یونگی: الانم نمیخوام توجه کنم
جی: بیخیال شوگرکت.. چرا انقدر لجبازی؟
یونگی:شوگرکت؟؟ چندبار بهت گفتم اینجوری
صدام نکن؟
جی: یونگ-..
یونگی: گوش کن جانگ هوسوک. نمیدونم یهو چی
توی مغزت گذشته که تصمیم گرفتی بیای و ازم
بخوای که دوباره شروع کنیم.. ولی بزار یه چیزی
رو برات روشن کنم. من یه عمر نبودنتو زندگی
کردم. موقع قدم زدن، موقع اهنگ گوش دادن، موقع
فیلم دیدن، حرف زدن، خندیدن، خوابیدن، گریه
کردن و حتی موقع فیلمبرداری.. من نبودنتو توی
تک تک لحظه ها با همه ی وجودم حس کردم و
الان که داشتم فراموشت میکردم یهو پیدات میشه و
مجبورم باهات فیلم بگیرم.. حالا هم میگی دوباره
شروع کنیم؟ تو باید همون موقعی که لازم بود، میموندی. نه پنج سال بعدش.. نه یه سال بعد، یه هفته
بعد، یه روز بعد، یه ساعت بعد، یه دقیقه بعد و نه
حتی یک ثانیه بعدش.. یه ثانیه بعد دیگه اون لحظه
نیست.. از اون لحظه که بگذره؛ دستا سرد میشن،
احساسات ته نشین میشن، طوفانها اروم میشن، اتیشها خاموش میشن و اخرش فقط یه چیز به یاد ادم میمونه.. اون لحظه کنارم بود یا نه..
*جی دهنش رو باز کرد که چیزی بگه ولی با
صدای جونگکوک که یونگی رو صدا کرد، ساکت
شد و به رفتن یونگی نگاه کرد.*
.
.
.
سانگ چو: هفتهت چجوری گذشت؟
یونگی: مزخرف
سانگ چو: فیلبرداریت با هوسوک چطور بود؟
یونگی: دیدنش درد داره ولی... ندیدنش هم درد داره.
سانگ چو:...دلت براش تنگ شده؟
یونگی: نمـ...نمیدونم. وقتی میبینمش خیلی دلم
میخواد بغلش کنم ولی..ولی فقط با حرفام ازارش
میدم.
*با بغض صحبت میکرد.*
سانگ چو: چرا اینکارو میکنی؟ میتونی فقط بغلش
کنی وـ..
یونگی: نه! نه بعد از اینکه اونکارو باهام کرد..
اون موقعها....خیلی مست میکردم، توی بار با غریبه ها میرقصیدم و میبوسیدمشون، روی زمین میشستم و بخاطرش گریه میکردم، یکی از اون شبهایی که داشتم گریه میکردم به خودم قول دادم...قول دادم حتی اگه یه روزی برگرده؛ هیچوقت دوباره دلم رو بهش نبازم..
به خودم قول دادم دلم رو به هیچکس نبازم.. ولی..
ولی کاش میتونستم وانمود کنم بهش نیازی نــ..
*بغضش ترکید و نتونست ادامهی حرفشو بگه. سرشو انداخت پایین و با دستاش پوشوندشون. نمیخواست سانگ چو گریشو ببینه.*
*با حس کردن دستای کسی دور بدنش سرشو بالا
اورد و بهش نگاه کرد..*
یونگی: تو...تو اینجا چیکار میکنی؟
_________________________________________تهیونگ: هیونگ چندبار بهت گفتم ظرفایی که
استفاده میکنی رو بشور؟
جین: بیخیال.. من واقعا خستم
*قیافهی مظلومی به خودش گرفت.*
تهیونگ: قیافتو اونجوری نکن.. میدونم تو اون
کلاب هیچکاری نمیکنی.. فقط مشروب میخوری و
بازی میکنی
جین: تو خوب منو میشناسی نه؟ بیخیال.. از دانشگاه
چخبر؟
تهیونگ : چه خبری باید باشه؟ فقط درسه دیگه.
جین: هنوزم هیچ دوستی بجز یی-سان نداری؟
تهیونگ: تنها کسیه که باهام کنار میاد.. چرا باهام
عین پسر بچه های ۶ ساله که تازه وارد مدرسه شدن
حرف میزنی؟
جین: من اینکارو کردم؟
تهیونگ: من از اولش همینقدر تو دوست پیدا کردن
داغون بودم
جین: هی هی هی.. تو اصلا داغون نیستی؛ دیگه
اینو به خودت نگو.. فقط یکم بیش از حد خجالتیای.. نگران نباش بهت قول میدم یکی میاد تو زندگیت که درستش میکنه.
تهیونگ: امیدوارم
أنت تقرأ
my favorite porn star ( Hopegi )
أدب الهواةبا اسمی که کارگردان گفت تنش لرزید.. + من باید با جِی پورن بازی کنم؟ 「 یونگی پسری که تو بچگی یتیم شده بود و توی پرورشگاه بزرگ شده بود،اتفاقی توی کافهی محبوبش پورن استار مورد علاقشو ملاقات میکنه.اگه میدونست این ملاقات زندگیشو کاملا تغییر میده،بازم به...