Part 18 " Your oppa is mine"

3K 483 87
                                    

با بیرون رفتنش هوسوک در اتاق وی آی پی رو بست و کنار جین نشست:
~ بهتری؟

_ به نظرت این کلمه اصلا به من نزدیکه؟

نفسی گرفت:
~ میخوای چیکار کنی؟... میدونی که میتونیم ازش شکایت کنیم و حضانت جیون رو...

_ هنوز انقدر عوضی نشدم که از اتفاقی که حتی خودشم خبر نداشته سو استفاده کنم و بچه‌ش رو ازش بگیرم سوکا!

هوسوک حیرت زده گفت:
~ بخشیدیش؟

نگاهش رو گرفت:
_ می‌دونستم مسته... قبلا بهم گفته بود که هروقت مست میکنه رفتار هاش دست خودش نیست... اون گناهی نداره سوک.

با انگشتاش بازی کرد:
_ جیون عروسک خیمه شب بازی من و پدرش نیست... نمیخوام دوباره پدرش رو ازش بگیرم.

~ توعه لعنتی هنوز عاشقشی؟... بعد این همه اتفاق؟!

جین تیز نگاهش کرد:
_ تو چی؟

هوسوک شوکه سرفه ای کرد:
~ م-من چی؟!

_ فکر کردی خرم و نفهمیدم عاشق یونگی ای؟... فکر کردی نفهمیدم چقدر بیقراریش رو میکنی؟... اوه هوسوک شی!... من هیونگتم و بزرگت کردم، این صد بار!

دست به سینه شد:
_ و فکر کنم آخرین نفریم که فهمیدم به همدیگه برگشتین، بازم مثل قبل!

~ هیونگ من...
دستش رو به معنای سکوت بالا آورد:
_ لازم نیست دلیل بیاری... منم عین تو اون روزا رو گذروندم... تو باید خودت برای زندگیت انتخاب کنی... میدونم که دوستش داری... فقط...

لبخند تلخی زد، انقدر تلخ که گلوش سوخت!
_ خوب نگه‌ش دار... نزار از پیشت بره، مواظبش باش... قضاوتش نکن... و... بهش بگو عاشقشی...

زمزمه کرد:
_ کاری که من نتونستم بکنم.

***

با اجازه دکتر نامجون یونگی رو فرستاد تا کار های ترخیص رو بکنه و با گرفتن اجازه از جین، آروم وارد اتاق شد.

از نگاه کردن بهش حراس داشت... اصلا چطور می‌تونست با بلایی که سر پسرک آورده بود باهاش چشم تو چشم بشه!

+ اممم... اگر بشه... میشه با من بیای خونه؟

جین که منتظر بود نامجون به حرف بیاد، با پیشنهادش ابروهاش بالا پرید؛ چی؟!

_ چی؟!
نامجون سریع سر بلند کرد و دستاش رو ترسیده بالا برد:
+ نه نه نه... اونطور که فکر میکنی نیست... من نمیخوام بازم... اوه خدایا چی دارم میگم...

دستاش رو پایین آورد و نفس عمیقی کشید:
+ به جیون قول دادم ببرمت پیشش... لطفا جینا.

جیون؟... اوه!... میتونست بازم دخترکش رو ببینه؟!

_ باشه، میشه به هوسوک بگی بیاد کمکم لباسم رو عوض کنم؟

قدمی جلو برداشت:
+ اگر بخوای من میتونم...
با به یاد آوردن اتفاقات گذشته حرفش رو خورد و قدم جلو اومده رو عقب رفت.
+ صداش میکنم.

For the Baby(Namjin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora