Part 29 "Wedding"

2.8K 430 139
                                    

لبش رو گزید و به تابلوی نورانی بار خیره شد.

یهو سمت هوسوک که از چشماش قلب می‌زد بیرون چرخید و دست راستش رو دو دستی چسبید:
_ هوسوکا... بیا برگردیم، من حس خوبی ندارم... نامجون از بار رفتن و تنهایی مست کردنم بدش میاد.

هوسوک چپ چپ نگاهش کرد:
~ غلط کرده!... چرا انقدر لیلی به لالاش میزاری؟... بعدشم مست نکن، بعد این همه سال زندگی حتما دستت اومده که با چند شات مست میشی.

تا دهن باز کرد بازم اعتراض کنه هوسوک با ذوق دستش رو کشید و به داخل بار بردش:
~ حرف اضافی نزن و بیا بترکونیم... اصلا...

بقیه حرفش توی سر و صدای زیاد بار گم شد.

نفس عمیقی کشید.
' با یه بار چیزی نمیشه جین، نامجون بهت حق میده'

چند کیلومتر اونطرف تر، توی ویلای کیم؛ نامجون در حال خوابوندن پسرکش بود.

جونگ کوک چهار ماهه درحالی که بغل آپاش بود سرش رو روی سینه پهنش گذاشته بود و درحالی که پستونکش رو با قدرت میخورد با چشم های خمار به گوشه ای خیره بود.

نامجون دست از نوازش کردن کمر پسرش برنداشت و به ساعت خیره شد.

عجیب بود! ساعت نه شب بود و جین هنوز برنگشته بود!

جونگ کوک صدایی همم مانند از خودش در آورد و باعث شد نامجون لبخند بزرگی بزنه:
+ امروز حسابی خسته‌م کردی کوکا، ولی اشکالی نداره، پاپات این چهار ماه بخاطر معده دردت خیلی اذیت شد، بهتره امروز استراحت کنه هوم؟

یه ربع بعد جونگ کوک خوابید و نامجون درحالی که محکم پسر رو بغل کرده بود به اتاق خودشون برد.

روی تختش خوابوندش و پتو رو روش تنظیم کرد.

از اتاق که بیرون اومد شماره جین رو گرفت و منتظر موند.

با جواب ندادن جین دلهره عجیبی به دلش افتاد، شاید هوسوک جواب میداد.

وقتی هوسوک هم جواب نداد شماره یونگی رو گرفت.

با پیچیدن صدای عصبی یونگی توی گوشش گفت:
+ الو یونگی؟... تو خبری از جین و هوسوک داری؟

^ دقیقا برای همین فاکینگ عصبیم... جواب گوشیش رو نمیده، معلومم نیست کجاست.

لباش رو به همدیگه فشرد و گفت:
+ خیله خب، خبری شد حتما بهم بگو.
^ اوکی.

قطع که کرد کمی قدم رو زد و تا خواست دوباره شماره جین رو بگیره گوشیش زنگ خورد:
+ بله؟

: جناب کیم؟
+ بله خودم هستم.

: لطفا به بازداشتگاه (...) بیاید.

+ چی؟!... ا-اتفاقی افتاده؟
: نامزتون توی یک بار که معاملات مواد مخدر میشده دستگیر شدن، لطفا سریع‌تر خودتون رو برسونید.
و قطع کرد.

For the Baby(Namjin)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora