Part 10 "Jung Seokjin!"

2.6K 456 44
                                    

دوباره به نامه و کلمه _کیم سوکجین_ نگاه کرد:
_ چرا جین؟... چرا ازم فرار کردی؟... چرا الان به جای اینکه برای دزدیدن بچه‌م ازت عصبانی باشم، دل نگرون و... دلتنگتم؟

***

~ هی هی... اون رو بده من ببینم.
و کیسه توی دستش رو از دستش چنگ زد.

جین لبخندی زد و دستش رو به کمرش گرفت:
_ من خوبم هوسوکا.

~ هرچی... همینطوریش بخاطر سنگینی اون فندق به نفس نفس افتادی، به حرفمم گوش نمیدی و کامل استراحت نمیکنی.

راست می‌گفت، چیزی به زایمانش نمونده بود و حسابی سنگین شده بود.

بچه دائم لگد می‌زد و درد های گه گاهیش نشون میداد که چیزی به بغل کردنه به تیکه از وجودش نمونده.

روی مبل نشست و نفس راحتی کشید:
_ درمورد دکتر...

~ آره... هماهنگ کردم... ولی جین، این کار ممکنه به قیمت جونت...
_ مهم نیست.

چشم از شکم گردش گرفت و به دونسنگ نگرانش خیره شد:
_ اگر برم بیمارستان، نامجون میفهمه... نمیتونم سر زندگی بچه‌م قمار کنم.

~ جین...

_ این روزا لگداش دردناک‌تر شده... دیگه نامجون نیست تا با دستاش آرومش کنه.

با حرف جین پوفی کشید و کاسه پفیلا رو دستش داد:
~ انقدر فکر و خیال نکن، یکم پفیلا بخور.

بلند شد و به سمت تک اتاق خونه رفت.
وارد اتاق شد و روی تخت دراز کشید.

ساعدش رو روی چشماش گذاشت و با تاریک شدن پشت پلکش، چهره یونگی جلوی چشمای نقش بست.

لبخند تلخی روی لباش نقش بست و دستش پایین اومد:
~ قرار نیست ثانیه ای خیالت ولم کنه... مگه نه؟!

چیزی توی گلوش حس کرد... بغض لعنتی!
نالید:
~ این نامردیه که جواب عشق این باشه یونگیا.

به پهلو چرخید:
~ ای کاش هیچوقت نمیدیدمت، هیچوقت باهات وارد رابطه نمیشدم، هیچوقت بهت نمیگفتم... اینطوری حداقل دستات رو دور تنم داشتم.

با صدای شکستن چیزی هول شده از تخت پایین اومد و بیرون رفت.
با دیدن جین که شکمش رو گرفته بود و صورتش از درد جمع شده بود رنگش پرید.

جلو رفت و در حالی که مواظب بود پاش رو شیشه خرده ها نره گفت:
~ جینا؟...
جین محکم دستش رو گرفت و سخت گفت:
_ هو-هوسوک... وق-وقتشه...

سریع گوشیش رو برداشت و شماره دوستش رو گرفت.

جین انقدر درد داشت که حتی نمی‌تونست فریاد بکشه، فقط مبل رو میفشرد و از شدت درد میلرزید.

دلش می‌خواست از ته دلش گریه کنه... احساس تنهایی می‌کرد.
هوسوک، دونسنگش کنارش بود ولی عمیقا حس تنهایی می‌کرد.

For the Baby(Namjin)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora