فکر کنم از اسم پارت فهمیدی چیشده...🙂...بریم سراغ پارت!
نامجون بالاخره رضایت داد ازش جدا بشه که جین با شیطنت گفت:
_ خب؟... حالا میخوای با دختر لوست که سرش داد زدی چیکار کنی؟نامجون با یادآوری کاری که کرده بود کف دستش رو به پیشونیش کوبید و فحشی به خودش داد.
هوسوک بی حس جلو اومد و درحالی که نگاهش رو از جین برنمیداشت گفت:
~ تا تو بری و جیون رو آروم کنی من به بحث کوچولویی با ایشون دارم.جین با دیدن نگاه هوسوک آب دهنش رو قورت داد و ملتمس به نامجون نگاه کرد که با دیدن نگاه شیطانی نامجون فحشی توی دلش بهش داد.
با رفتن نامجون جین کمی فکر کرد و یهو شکمش رو گرفت:
_ آی آی آی... هوسوکی شکمم درد میک...هوسوک دست به سینه شد و گفت:
~ این ترفندت دیگه جوابی نمیده، حنات دیگه رنگی نداره هیونگ!جین لباش رو ورچید و صاف شد:
_ خیله خب... تو بردی.روی مبل نشست که هوسوک رو به روش نشست:
~ نامجون چی می گفت؟در حالی که با شکمش بازی میکرد گفت:
_ یعنی میخوای بگی با اون همه داد و بیداد نفهمیدی؟~ نه!... میخوام از زبون خودت بشنوم چه خریتی به خرج دادی.
جین کلافه سر بلند کرد:
_ لطفا هوسوک... واقعا پتانسیل یه دعوای دیگه رو ندارم!هوسوک دستاش رو آزاد کرد و روی پاهاش خم شد:
~ هیچ میفهمی چیکار کردی؟ این کاری که کردی رسما قمار سر جونته!جین ناخودآگاه بغض کرد:
_ من قاتل نیستم هوسوک... اگر یادت باشه سر جیون هم حتی فکر سقطش توی ذهنم نبود، با وجود اینکه نگه داشتنش برای منه مجرد که هیچ پشت و پناهیی نداشتم عین این بود که با یه طناب پوسیده برم تو چاه...لباش رو به همدیگه فشرد:
_ تو و نامجون اینا رو خوب میدونید و بهم میگید باید سقطش میکردم؟~ تو اصلا وضعیتت رو نمیبینی نه؟!
داد زد:
_ برام مهههههم نیییییست!ایستاد و گفت:
_ لطفا هوسوک... من به اندازه کافی تحت فشار هستتتم... تمومش کنید... انقدرم جلوی من از کشتن بچهم حرف نزنید!چرخید که با دیدن نامجون و جیونی که توی بغلش بود لبخند گرمی زد.
جلو رفت و دست دخترش رو بوسید:
_ با آپا آشتی کردی؟جیون تند تند سر تکون داد:
» آره... آپا قول داده بریم برای کوکی خوراااکی بخریم.جین متعجب به نامجون نگاه کرد:
_ کوکی؟نامجون شونه ای بالا انداخت که جیون گفت:
» آره کوکی... اون جونگ کوکی منه.خندید و موهای دخترش رو بهم زد:
_ برای داداشت اسم انتخاب کردی شیطونک؟
ESTÁS LEYENDO
For the Baby(Namjin)
Fanficکاپل اصلی: نامجین کاپل فرعی: سپ«ورس» خلاصه: نامجون پسر رئیس جمهوره کره، توسط پدرش تهدید میشه که اگر با دختر نخست وزیر ازدواج نکنه و یا صاحب وارث نشه، تمام زحمات نامجون رو به باد میده و نامجونی که خودش شرکتش رو بالا کشیده رو نابود میکنه، نامجون دنبال...