Stay lost; With me

104 29 11
                                    


اخمی کرد و پرونده رو ورق زد..
ساعت 1 شب بود بود و نزدیک 3 ساعت بود که پشت میز داشت
پرونده رو تحلیل میکرد تا چیزی ازش بیرون بکشه..
ی چیز متفاوت که بهش نرسیده باشه..

احساس گیجی میکرد..سرماخوردگی که گرفتارش
کرده بود هم داشت شرایط رو بدتر میکرد ولی نمی‌تونست چشم از کاغذ های مقابل نگاهش بگیره ..این دقیقا همون پرونده ای بود که بخاطرش پاشو تو اداره پلیس گذاشت

پرونده ای 9 سال پیش پدرش جونش رو بخاطرش داد..و هرگز نمیتونست این پرونده رو با بیخیالی طی کنه...درسته پرونده هایی بودن که با شکست گذرونده باشه
بخاطر پدرش..بخاطر تمام چیزی که داشت و از دست داد...میخواست هم نمیتونست بیخیال باشه..پدرش بخاطر این پرونده جونش رو از دست داده بود
و مهم برد و باخت نبود..
مهم تموم کردنش بود..
طوری که بتونه به پدرش نگاه کنه
بدون اینکه سرش رو پایین بندازه
بتونه نفس راحت بکشه و گذشته رو پشت سر بزاره
نه اینکه با خودش تمام عمر این طرف و اون طرف ببره..


مدیر عامل قبلی که اون زمان رئیس بود شیائو فنگ بود..که طی رای دادگاه به حبس ابد و کار اجباری محکوم شده بود و 7 ماه بعد توی زندان خودکشی کرد!
چرا باید خودکشی کنه؟!
البته انگیزه ش کاملا مشخص بود ولی احتمالا زیادی هم میشد در نظر گرفت..

بینیش رو با دستمال پاک کرد و ادامه ی پرونده رو خوند...این پرونده رو بارها و بارها خونده بود...و حالا داشت برای بار چندم میخوندش تا چیز جدیدی بفهمه...شاید نکته ای که بتونه ی سرنخ بهش بده..
لیوان شیرکاکائو رو سرکشید و لبش رو با پشت دست پاک کرد...
طعم داغ و شیرین شیر که با کاکائو تلفیق شده بود حس قشنگی بهش منتقل میکرد انگار که بهش انرژی مضاعف میداد..
نگاهی به شواهد تازه اضافه شده انداخت...
_خودکشی  و مرگ تصادفی 7 نفر از کارگر ها....
استعفای 11 نفر از مهندسین شرکت دارویی McHealth..که البته همشون هم طی ی فاصله زمانی خاص و جدا از هم فوت کردن
نفر اول : مهندس پتروشیمی و صنایع/ سونگ هان وو
استعفا: 15اکتبر
مرگ : 26 نوامبر.. سانحه هواپیمایی...

نفر دوم : مهندس داروسازی / کیم ووجونگ
استعفا :16 اکتبر
مرگ : 8 دسامبر...(سکته ی قلبی به هنگام خواب
و...
همه ی این مهندس ها به فاصله ی چند روز همزمان استعفا دادن..
و چندماه بعد همه شون با دلایل قانع کننده فوت کردن..
شواهدی که داشت میخوند تو پرونده ذکر نشده بود و درواقع به صورت کاملا محرمانه عموش بدست اورده بود و به ییبو داده بود..
ولی بازم...کافی نبود....اصلا کافی نبود..
باید خودش میرفت و شخصا تحقیق میکرد این مدارک...به طرز خیلی احمقانه ای کاملا رو و واضح بودن...هراحمقی میتونست به سادگی اینو متوجه بشه و بلافاصله دستگیرشون کنه ولی...چرا باید
همچین مدارک به اصطلاحا مهمی رو به همین سادگی در اختیار پلیس قرار میدادن ؟؟
چرا باید انقد ساده بدست میومد؟؟

چنگی به موهاش زد..بیاد می اورد دقیقا...زمانی که حکم دادگاه کاملا مشخص بود و ی طورایی که شرکت کاملا باخته بود پدرش واسه ادامه ی تحقیقات سعی کرد به انبار دارویی بره...و که البته اون انبار...به
همراه تمام نگهبان ها و البته پدرش...
منفجر شد..
یاداوری اون خاطره...تمام حس بیخیالی و آرامش کاذب ییبو رو از بین برد..
خوب میدونست..موقع تحقیقات پدرش...به سختی تمام اون مدارک رو شخصا بدست اورده بود و دقیقا...از اواسط پرونده...خیلی راحت بقیه
مدارک رو شدن..انگار خودشون...میخواستن ببازن..و این شک پدرش رو
دو برابر کرده بود...
چرا؟..
باید به همین سادی دست میکشیدن؟؟ اونا پرونده ی شرکت رو با باخت خودشون مختومه کردن..و اینطوری تحقیقات متوقف شد..
چی بود که ارزشمند تر از اون شرکت بود؟؟..
میخواستن چیو پنهان کنن؟؟.
این همون چیزی بود که میخواست.. بدونه..همین الانشم مدارک کافی برای دوباره محکوم کردن داشت..منتها هیئت مدیره هیچ بهایی نمیده
تنها اتفاقی که میوفته غرامت دادن از سرمایه کلان شرکت و مثله دفعه ی قبل...مدیر عامل شرکت تبدیل
میشد به ی مهره ی سوخته و همه ی تقصیر ها میوفتاد گردنش و پرونده به همون سادگی بسته میشد..
امکان نداشت..اجازه نمی‌داد هنه جیز دوباره تکرار شه و طوری که اونا میخوان رقم بخوره

'LovelyWhere stories live. Discover now