شوکه به زمین میخکوب شد
قلبش برای لحظه ای از تپیدن ایستاد
ژان: و اینجا چیکار میکنی؟؟
ییبو خواست قدمی جلو بزاره که با فریاد بلند ژان سرجاش ایستاد
ژان: جلوتر نیا!!
نفسش رو بیرون داد و سعی کرد ژان رو اروم کنه
ییبو: اروم باش..
این حرف برای ژان مثل جرقه ای تو انبار باروت عمل کرد و باعث شد نخ ارامش ژان پاره بشه و با خشم فریاد بکشه
ژان: من ارومم!!...میفهمی؟؟ من ارومم..
ییبو با سماجت جلو اومد و دستاش رو دراز کرد
ییبو: ببین
ژان: فقط از اینجا برو بیرون
دست ژان بی فکر چرخید و مجسمه ی تزئینی روی میزش رو برداشت و به سمت ییبو پرت کرد
مجسمه ی به سمت راست صورت ییبو برخورد و کرد و با صدای وحشتناکی روی زمین افتاد
درد غیرقابل تحملی تو صورت ییبو پیچید و بعد از چند ثانیه میتونست نبض و داغی غیرطبیعی گونه ش رو حس کنه
مایع گرمی از زخم صورتش جاری شد و قطره قطره روی زمین چکید
تمام اون اتفاقات..
باعث شد ژان به خودش بیاد و لرزش محسوسی کنه و چند قدم عقب تر بره..
احساس ترس و اضطراب تمام وجودش رو درگیر کرده بود
ییبو با احتیاط دستی به گونه ش کشید
خون روی دستکش چرمش برق میزد
دستکش رو با دندون از دستش کند و به سمتش رفت
با حس لمس شدن بازوش با خشونت دست ییبو رو پس زد
ژان: بهم دست نزن.
ییبو: خیله خب باشه باشه..دست نمیزنم
فراموش کرده بود ارتباط فیزیکی چقد برای منزوی ترین پسر مدرسه سخته..
ژان سرش رو پایین انداخت تا صورتش رو پنهان کنه
اما علی رغم تلاش های ژان
ییبو به سادگی از لرزش شونه هاش متوجه حال داغونش شد
باید حرف میزد..
اونم وقتی که طرف مقابلش نمیخواست هیچی بشنوه
ییبو: شیائوژان من..
هنوز حرف ییبو تموم نشده بود که ژان با خشم سرش رو بلند کرد و با نگاهی مملو از خشم و ناراحتی داد زد
ژان: برای چی اومدی اینجا؟؟ اومدی بهم بخندی یا چی؟؟
ییبو اخمی کرد و سعی کرد یکم تحکم به خرج بده..اگه قرار بود فقط کوتاه بیاد تا فردا صبح هم نمیتونست حرفشو بزنه
YOU ARE READING
'Lovely
ActionGenre: Romance, angest, criminal, action couple: Yizhan writer: Iyan(Eye-on) "غم انگیزه که درخشش ستاره ها درست زمان خداحافظی اتفاق میوفته."