لیوان شیر رو برداشت و مزه مزه کرد
شیر سرد که براش مزه ی شیرین کودکی رو یاداوری میکرد
البته
نه چندان شیرین!
سه روز از رفتن کای به امریکا میگذشت
و تو این سه روز ژان تونسته بود ریز به ریز با کمک ی خبرنگار که از
اشناهاش بود
اروم اروم ی سری شایعه
و بعد مدارک رو پخش کنه و سهام شرکت به شدت افت کرده بود
اهمیتی نداشت اگه تمام این ثروت رو ببازه
طمعی براش نداشت
ثروتی که از اول عمرش تنها اسباب زحمت و رنج بوده
و چیزی جز ی زخم بزرگ براش به ارمغان نداشته
تقه ای به در اتاق خورد
ژان: چیزی لازم ندارم ممنون
اما با صدای بسته شدن در اتاق
موج گرمی از بوی عطر اشنایی به بینی ش خورد
سرش رو برگردوند که دسته ی گل رز زرد مقابل صورتش قرار گرفت
ییبو: تادااا :>>>
با تمام اینکه دیدن رز های زرد باعث شد ژان لبخند بزنه اما
اخمی کرد و با عصبانیت دست گل رو از روی صورتش کنار زد
ژان: اینجا چیکار میکنی؟
ییبو با دیدن خط اخمی که روی صورت ژان افتاده بود قدمی عقب رفت
باید جدی میبود تا بتونه حرف بزنه
ییبو: اومدم ببینمت و باهات حرف بزنم
ژان هم به تقلید..قدم دیگه ای عقب رفت و و پشت میزش قرار گرفت
ژان: دفتر کارم هست..منشیم هست..و حتی میتونستی ی تماس با خودم
بگیری نه اینکه یهو اینطور بی اجازه و مثل دزد ها وارد خونم شی
ییبو: تو موبایلت من بالکم..منشی ت هم بهم گفت برنامه هات پره و واسه
من یکی خصوصا اصلا وقت نداری..دفتر کارت هم بخاطر دفعه ی قبل سپردی منو راه ندن..حرف دیگه ای هست؟
ژان پوزخندی زد و نگاه خشکی به ییبو انداخت
ژان: و همه ی اینا یعنی هیچ تمایلی به حرف زدن باهات ندارم وانگ
ییبو..اگر خیلی واجبه دوست دارم حکم قانونی رو ببینم..از اونجایی که
پلیسی و ما ی رابطه ی کاری باهم داریم
ییبو لبخندی زد و دسته گل رو روی میز کنار دستش گذاشت و زیر لب
زمزمه کرد
ییبو: پس میخوای لج کنی
ی جدی برای پیشنهاد کاری اومدم
ژان: میشنوم
ییبو با اعتماد به نفس ذاتی و لبخند محوی که گوشه ی لب هاش بود به
ژان نگاه کرد و صاف ایستاد
ییبو: جناب شیائو ژان..ازتون میخوام تو تحقیقات پلیس همکاری کنین
ژان: تحقیقات پلیس؟
اینطور هم نبود که سورپرایز شده باشه..ییبو ادمی نبود که از خیر انتقام
قتل پدرش بگذره..نه تنها ییبو..هیچکس تو جایگاه ییبو همچین انتخابی
نمیکرد خصوص که قاتل هنوزم داره ازاد میگرده
برای ژان تحقیق ییبو کامال بدیهی و طبیعی بود برای همین بدون
سورپرایز شدن تکیه ای به صندلی داد
ترجیح میداد توضیحات ییبو رو بشنوه
خوشبختانه به خوبی میشناختش
ییبو: ما مدارک موثقی مبنی بر اعمال مجرمانه پیدا کردیم که شامل جرم
های زیادی میشه..پس شما از نظر قانونی موظف به همکاری با پلیس
هستید
ژان: من چرا باید با پلیس برای نابود کردن ارث پدریم همکاری کنم؟ به
طور کامال قانونی و در صورت لزوم با کمک تیم قضایی..من پیشنهاد
شما رو رد میکنم افسر وانگ!
ییبو زبونی به لبش کشید
"شیائوژان..انگار نمیخوای دست از کله شق بازی برداری"
برخالف فکر عجیبی که تو ذهنش میگذشت لبخندی زد
ییبو: البته..مشکلی نیست جناب شیائو..شما موظف هستید..اما مجبور
نیستید و میتونید خودتون رو از روند تقیقات در صورت اثبات بی گناهی
کنار بکشید
ژان: خوبه..اطالع دارم..ممنونم و فکر کنم میتونید برید
ژان بدون نگاهی به سمت ییبو صندلی ش رو چرخوند و به سمت تراس
بزرگ اتاقش رفت
ییبو هم با حس مضخرفی که ته دلش بود
رو پاشنه ی پا چرخید و به سمت در رفت
با باز شدن در تراس
عطر بارون توی اتاق پیچید
و فکری تو ذهن ییبو جرقه زد
"تو هیچ وقت نمیتونی کامال از فاصله ی ده مایلی مراقب ی نفر
باشی..اما از فاصله ی 2 اینچی چرا!"
ییبو به سرعت برگشت و نگاهی به ژان انداخت که با پای برهنه و
پولیور سفید و شلوار همرنگش..
توی تراس زیر بارون ایستاده بود
ییبو قدم هاش رو تند کرد و به سمت تراس رفت
با هر قدمی که برمیداشت
سرعتش بیشتر میشد
تو چند قدمی ژان فریاد کشید
ییبو: ژان گا
با برگشتن ژان
لب های ییبو روی لب هاش قرار گرفت و پشت سر اون بدنش رو به
اغوش کشید
ژان به قدری توی شوک فرو رفت که برای چند لحظه بی حرکت ایستاد
و بوسیده شدن توسط ییبو رو برای بار دوم حس کرد
از زمان دبیرستان که دقیقا دنیا ش رو اون بوسه بهم ریخت
با برخورد اولین قطره ی بارون به صورتش به خودش اومد اما قبل از
اینه فرصت کنه و تصمیم بگیره که ییبو رو هل بده یا نه..
ییبو به ارومی ازش جدا شد و شونه هاش رو تو دستاش گرفت
ییبو: کنارم بمون شیائوژان..پشتم باش..من حواسم هست.
ژان: چ..چی میگی..؟
ییبو: من میکشمش..انتقامم رو میگیرم و خودمو تورو از این باتالق نجات
میدم..پشتم بمون باشه؟ بهم اعتماد کن لطفا.
ژان به قدری مبهوت قاطعیت تو چشمای ییبو شده بود که نمیدونست در اون لحظه چی باید بگه
نمیدونست باید چیکار کنه
مغزش از کار افتاده و تنها چیزی که بهش ندا میداد غریضه ی درونی ش بود
غریضه ای که بهش میگفت
نباید به هیچ وجه اینکارو انجام بده
اما از طرفی
کسی ته دلش فریاد میکشید
ببوسش.. بهش اعتماد کن و برای یکبار هم که شده راهی رو برو که تا
بحال نرفتی..
کدوم یک از این دو قرار بود پیروز باشن؟
....
یک ماه بعد

YOU ARE READING
'Lovely
ActionGenre: Romance, angest, criminal, action couple: Yizhan writer: Iyan(Eye-on) "غم انگیزه که درخشش ستاره ها درست زمان خداحافظی اتفاق میوفته."