Love you for a long time

65 20 4
                                    

دست یخ زده ش رو به کف زمین فشار داد و بلند شد

قبل از اینکه بتونه قدمی برداره حضوری کسی رو پشت سرش حس کرد و تنش به لرزه افتاد..
به سختی چرخید تا چهره ی کسی که پشتش بود رو ببینه
همون پسری که سرکلاس نظرش به گردنبندش جلب شده بود
صاحب پلاک لئو
مطمئن نبود..بتونه فرار کنه..
ییبو نگاهی به صورت قرمز شده ی دانش اموز جدید انداخت
میتونست اضطراب رو به وضوح تو چشم هاش ببینه و دست هایی که داشتن هیستریک میلرزیدن
قدمی جلو گذاشت و کنار ژان ایستاد
نگاهی به تایلر و برایس انداخت
معلوم نیست روز اول چی نشون این بیچاره دادن که به این وضع افتاده..
گرچه از ظاهرشون مشخص بود وسط چه کثافتکاری بودن
تایلر : تو دیگه چی میخوای؟
ییبو نیم نگاهی به ژان انداخت که پشت سرش خشکش زده بود
ییبو : اقای بیکر کارتون داره
با اوردن اسم بیکر تایلر از غالب جدی و طلبکارش بیرون اومد و هول شده به سمت کتابخونه دویید تا لباس هاشو بپوشه
برایس هم به دنبالش رفت
با رفتن اون دونفر برگشت تا دانش اموز انتقالی رو ببینه که متوجه خالی بودن پشتش شد
چشم هاش رو به اطراف چرخوند تا اثری ازش پیدا کنه ولی هیچ چیز نبود
ییبو: پسره ی نازک نارنجی انگار صاف از بغل مامانش اومده مدرسه
ییبو دستی به گردنش کشید و چرخید و به سمت اسانسور رفت
ییبو : همین الان بود که از ترس یتونست تکون بخوره..

قدم بعدی رو برداشت که پاش روی چیز نرمی رفت..
چشمش به جاسوییچی خرگوش که روی زمین بود و کثیف شده
بود افتاد...

...زمان حال
لبخندی زد و دستش رو تو جیبش فرو برد..نرمی اون عروسک
خرگوش قلبش رو قلقلک داهمینطور با لبخند به خیابون خیره شده بود که پس گردنی محکمی به پس کله ش خورد لازم نبود به مغزش فشار بیاره تا
بفهمه کی پشت سرشه!!
شی شیانگ: عوضیییییی نیم ساعته منتظرت بودمممممم

دستی به پشت گردنش کشید تا سوزشش کمتر بشه
شی شیانگ همیشه دستش همین قدر سنگین بود
ییبو : ببخشید ببخشید ی اتفاقی پیش اومد
شی شیانگ لب هاشو به فشار داد و بی توجه از کنار ییبو رد شد
شی شیانگ : عمرا گول بخورم برو عمتو خر کن

ییبو با چند قدم بلند خودش رو به شی شیانگ رسوند و دستش
رو دور گردنش انداخت

شی شیانگ: بکش دستتو
ییبو : حداقل بزار بگم چشی شیانگ وسط راه برگشت و با انگشت اشاره ش تهدید وار
شروع به حرف زدن کرد
شی شیانگ : به نفعته سکوت اختیار کنی وگرنه هرچی بگی بد علیه خودت استفاده میکنم

دلیلی که داره تو قول دادی سر وقت برسی نیدونم چی مهمتر بوده ولی عمرا قرار نیسسس ببخشمت پس گمشو بزار اعصابم راحت باشه!

این اخلاقش بود..تقصیری هم نداشت...شی شیانگ خیلی براش تلاش کرده بود..و جز زمان های خاص..تحمل دیدن این رفتار رو از کسایی که بهش نزدیک بودن نداشت
اون همیشه همینطور بود و این برای ییبو قشنگ بود حداقل شی شیانگ تنها کسی بود که براش مونده
دستش رو تو جیبش کرد و ایستاد
ییبو : ژان رو دیدم.

'LovelyWhere stories live. Discover now