دلش نمیخواست اینکارو کنه
ولی ژان چاره ای براش نزاشته بود
قدمی عقب رفت و پیراهنش رو پوشید
طوری که انگار اتفاقی نیوفتاده
برخلاف ژان که نفس کشیدن رو به فراموشی سپرده بود
به سختی پاهای بی جانش رو کشید و به سمت مبل رفت و نشست
تمام مدت که ییبو در حال بستن دکمه هاش با نهایت سرعت بود
نه ژان و نه ییبو
نگاهی بهم نمینداختن
بعد از زمان سختی که برای ژان بین افکارش گذشت
فشردن انگشتش رو تموم کرد و سوالش رو پرسید
ژان: زخم پهلوت بخاطر چیه؟
ییبو کتش رو پوشید و طوری بی اهمیت جواب داد که انگار سوال ژان راجب ترافیک امروز صبح بوده باشه
ییبو: دیشب تو خیابون اینطوری شد
ییبو اینو گفت و به سمت در رفت
تمام انرژیش رو از دست داده بود..وقتی با تمام وجود میجنگید و میدید حتی ذره ای نگاه ژان بهش تغییر نکرده
نگاه عمیق اما به کوتاهی ثانیه ها انداخت و به سمت در رفت
در این بین که ییبو داشت قدم به قدم ازش دور تر میشد ژان حس میکرد تو مغزش همهمه شده.
انگار هزاران نفر درحال نظر دادن و تصمیم گیری راجب موقعیت و احساساتش بودن
یکی فریاد میزد
یکی زمزمه میکرد
و دیگری جیغ میکشید و اشک میریخت
اما درد اینجا بود که
ژان همه رو میشنید
و روح خسته ش بین این همه هیاهو سکوت کرده بود
ژان :صبر کن لطفا
شنیدن این جمله با این لحنی که انگار ملایم تر شده بود
برای ییبو شبیه ی امید تازه بود
امید داشتن به اینکه شاید..بتونه ی قدم هم که شده به شیائوژان سرسخت نزدیک بشه
ییبو چرخید و نگاهی به ژان انداخت که نگاهش رو از اون دریغ میکرد
ژان: قبل اینکه بری خونه..
ییبو: خوب؟
نگاه و تمرکز عمیقی که ییبو روی تک تک رفتارای ژان داشت ژان رو معذب میکرد
کسی که انقد روی کوچکترین رفتاراش دقیق شده بود
ییبوی همیشگی که تمام توجه و تمرکزش رو به ژان گوشه گیر میداد که از مرکز توجه بود میترسید
أنت تقرأ
'Lovely
حركة (أكشن)Genre: Romance, angest, criminal, action couple: Yizhan writer: Iyan(Eye-on) "غم انگیزه که درخشش ستاره ها درست زمان خداحافظی اتفاق میوفته."