part4

167 59 6
                                    

بوگا تو از کجا اومدی ؟

-بنظرت از کجا اومدم ؟

-اوممم شاید از... نمیدونم خودت بگووووو

-چه فرقی میکنه ؟اگه بهت بگم از کجا اومدم چیکار میکنی؟

-هیچی ، هنوزم میخوام دوستم باشی

-من از جهنم اومدم حالا که چی جونور پشیمون شدی که باهام خوب بودی

جان تند تند سرش را به دوطرف تکون داد و گفت

-اصلا، من هیچوقت پشیمون نشدم و نمیشم

-....

در همین حین مدیر یو داشت از پنجره همه چیز را نگاه میکرد از تقصیم کردن شکلات و صحبت کردن با ییبو .نمیشنید چی میگن اما جان به نظر خیلی برای گوش دادن دقت به خرج میداد و گاهی هم ذوق زده میشد . نفس عمیق کشید

"حس خوبی ندارم امیدوارم کار بدی نکرده باشی جان و تو دردسر ننداخته باشیمون اگرنه دیگه باهات کاری ندارم "

جان دوباره کنجکاو شد و پرسید

-بو گا تو چی هستی ؟

-به تو ربطی نداره

جان که خسته شده بود نفش عمیق کشید و گفت

-پاشو تا بریم

ییبو هم بلند شد

-بوگا من امروز با دوستام بازی نکردم میرم بازی میکنم تو هم کاری داری بکن تو هم به هر حال باید یه کاری داشته باشی

این رو گفت و بدون منتظر موندن برای جواب یییو به سمت بچه ها دوید .بعد از رفتن اون مدیر یو که همه چیز رو دید بعد از رفتن جان به سمت ییبو رفت و داد زد

-هی تو چه خری هستی مگه بهت نگفتم که ازش دور بمون

ییبو نگاه سردش را به زن داد و و سر تا پای او را برانداز کرد و با لحنی پر از سرد و خشن گفت

-تو کی هستی که فکر میکنی میتونی به من دستور بدی

مدیر یو کمی ترسید اما کم نیاورد او از حقیقت ماجرا اصلا خبر دار نبود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

مدیر یو کمی ترسید اما کم نیاورد او از حقیقت ماجرا اصلا خبر دار نبود .

-من مدیر اینجام تو چه خری هستی بهت اخطار میدم از این کارت پشمونت میکنم

IN THE EARTH , HELL AND HEAVEN( yizhan, bjyx)Where stories live. Discover now