۱۰ سال قبل بهشت :
-جلوشو بگیرید نذارید ببردش
-جلوی لوسیفرو بگیرید
-خودشه؟اون توعه؟
-خدای من خیلی ترسناکه .
.
-کی میتونه شکستش بده اونم با این قدرتناگهان فرمانده داد زد: برید جلوشو بگیرید باید از این میراثمون دفاع کنیم و شما اینجا وایسادین و مثل ترسو ها حرف میزنید
عده ای زیادی از فرشتگان به سمت لوسیفری که بال های همچو شبش را باز کرده بود رفتند . هیچ کس نمیتونه انکار کنه که بال های اون بسیار قدرتمند و زیبا هستند .لوسیفر به راحتی اونها را کنار زد و به سمت گوی جادویی که با شیشه از جنس جادو محافظت میشد رفت نیرویش را به سمتش پرتاب کرد و شیشه را نابود کرده و گوی جادویی را برداشت و به سمت درتالار قدم برداشت در هنگام خروج با ملکه ی بهشت روبه شد بر سرعتش اضافه کرد و بال هایش را باز کرد که ناگهان ملکه موجی از نیروش را به سمتش فرستاد و موج به بال های لوسیفر خورد و باعث اسیب دیدن اونها شد
ملکه:فکر میکنی میتونی همین طوری به بهشت بیای و گنج های ما رو بدزدی
-حالا که اومدم و دزیدیدم
قبل از اینکه ملکه بتونه او جواب بدهدلوسیفر به سختی بال زد و از اونجا رفت
ملکه فقط با یک صورتی که نمیشد احساس را از اون خوند به راهی که از اون رفته بود نگاه کرد
در آن سوی لوسیفر با درد به سختی بال میزد متوجه شد که نمیتونه این طوری به جهنم برگرده راهش رو به سمت زمین عوض کرد میخواست دوباره پرواز کنه اما درد بر اون قلبه کرد و به درختان خورد و زخمی تر شد
"لعنتی باید یه کاری کنم "
یهو نوری را دید . می توانست از نیروی انسان ها تغذیه کند و سریعتر بهبود پیدا کنه . به سمت نور جلو رفت .کمی دور از یک ساختمان نسبتا قدیمی توقف کرد و اسمی که بالای ان را خوند
-یتیم خانه ی شادی ؟
"اصلا هر چی "
میخواست جلو تر بره که شنید یکی صداش میکنه
ESTÁS LEYENDO
IN THE EARTH , HELL AND HEAVEN( yizhan, bjyx)
Fantasíaکاپل:ییجان، یووین 🌌 ⏳اتفاقات غیر منتظره ای قراره رخ بده!!!⌛ عشقی که از پیش تعیین شده ~ آیا زمانی میرسد که همه نقاب های خود را کنار بگذارند و صادقانه اعتراف کنند؟~ شروع :۱۴شهریور ۱۴۰۱⏱