part21

111 49 7
                                    

توجه هر سه شیطان به اون جلب شد 

هیونجین و یوتا  :شما …

ییبو : اینجا چیکار میکنی؟

مرد غریبه ابرو هاش بالا انداخت .

-چیه نمیتونم بیام برادرمو ببینم؟

(چه جالب برادرش بوده 😂)

ییبو جلو اومد و دستش رو دراز کرد و مرد غریبه هم متقابلا دستش رو گرفت کرد. جان اصلا هیچ ایده ای نداشت که چه خبره . 

-اینجا بودنت عجیبه ییبو

مرد لبخند زد و گفت و ییبو هم یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت .

-نه به اندازه ی اینجا بودنت گه 

جان باور نمیکرد چی میشنوه . یوتا و هیونجین جلو اومدند و تعظیم کوتاهی کردند.

-خوش اومدید سرورم … 

-سلام پسرا 

جان سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه . جلو اومد و به مرد اشاره کرد .

-اون … کیه ؟

مرد پوزخند شد . 

-مثل اینکه ییبو بهت همه چیزو نگفته … 

ییبو وسط حرفش پرید 

-گه 

-بی خیال ییبو اخرش خودش میفهمه … جان من ولیعهد جهنم هستم 

چشم های جان درشت تر شد . به ییبو اشاره کرد 

-این یعنی اون .. اون ….

یوتا سرش رو تکون داد

-درسته ییبو شاهزاده جهنمه 

(چه جالب منم نمیدونستم تازه فهمیدم😂)

به ییبو نگاه کرد و با شک پرسید 

-تو …تو شاهزاده ای ؟

ییبو سرش رو تکون داد 

-درسته 

جان اخم کرد 

-پس چرا قبلا نگفتی … حتی شما سه تا احمق چیزی راجب وارث های جهنم نگفتید

مرد غریبه یکی از ابرو هاش رو بالا انداخت 

-میتونم درک کنم قبلا نمی شناختیشون و اینجوری باهاشون حرف میزنی ولی الان که فهمیدی چرا اینجوری هستی ؟

جان شونه هاشو بالا انداخت 

-به من ربطی نداره … هر کی می خواند باشند …و شما 
نمیخوای خودتو معرفی کنی

(عاشقشم 😂💚❤ )

مرد از شدت پرویی این پسر متحیر شد . ولی لبخند زد و دستش رو جلو برد 

-من هایکوان هستم 

جان هم لبخند زد و دستشو گرفت 

-منم شیائو جان هستم از دیدنتون خوشحالم … بی خود نبود تونستی بیای داخل 

IN THE EARTH , HELL AND HEAVEN( yizhan, bjyx)Where stories live. Discover now