s2part5

147 49 52
                                    


-لوسیفر ؟

-......

-چی میشه اگه بهت یه حقیقت رو جور دیگه ای بگم

ییبو اخم کرد و به چهره ی برادرش نگاه کرد

-منظورت چیه ؟

-اگه یه جایی بهت دروغ بگم ... واکنشت چیه

اخم ییبو پررنگ تر شد

-چرا باید بهم دروغ بگی برادر ؟و دقیقا کی دروغ گفتی

هایکوان نفس عمیقی کشید

-راجب ۶ سال پیشه ...

ضربان قلب ییبو بالا صورتش چیزی رو نشون نمیداد اما درونش طوفان بود .

-خب؟

-راجب شین شیائو جانه ...

جهنم ، قصر سلطنتی

ملکه روی تخت سلطنتی نشسته بود و در حال برسی بعضی موارد بود . یکی در رو زد .و یکی از خدمتکار ها وارد شد . اما ملکه حتی سرش هم بلند نکرد

-بگو

-ملکه ... یک نفر در خواست ملاقات دارند ... گفت که مامور زمینیه .

سرش رو بلند کرد و به خدمتکار نگاه کرد

-بگو بیاد داخل .

چند ثانیه بعد دختر زیبایی وارد شد و تعظیم کوتاهی کرد

-سلام ملکه

-زود برگشتی اینبار ژو

-ملکه میخواستم یکسری موارد رو بهتون بگم .

ملکه تبلتی که دستش بود رو کنار گذاشت .

-کمک کن بریم یه جا بشینیم و برام تعریف کن

-بله

دختری که ژو خطاب شده بود جلو اومد و دست ملکه رو گرفت و کمکش کرد که روی ویلچر بشینه . بعد پشت ویلچر رو گرفت و اون رو به سمتی که کاناپه ها بود هل داد . ملکه کنار یکی از کاناپه ها همون طور روی ویلچر نشست و ژو روی یکی از کاناپه ها نشست .

ملکه با لبخند از ژو پرسید

-قهوه ؟یا این دفعه رفتی زمین عادت عوض شده ؟

ژو لبخندی متقابل زد

-همون قهوه ... هیچ کجا قهوه های این قصر به خصوص اون هایی که مخصوص ملکه است پیدا نمیشه

-اون که کاملا مشخصه

خدمتکاری که کل مدت گوشه اتاق ایستاده بود بدون حرفی متوجه شد و از اتاق خارج شد .

-خب؟

-ملکه راستش راجب اخرین ماموریتی بود که به من سپردید

-مگه ۸ ساله به جز اون ماموریت مهم تری هم داشتی ؟البته اگه قبلش رو حساب نکنی

ژو خنده ی خجالتی ای کرد

IN THE EARTH , HELL AND HEAVEN( yizhan, bjyx)Место, где живут истории. Откройте их для себя