سلام^^
راستش قرار نبود تا یه هفته دیگه اپ کنم ولی گفتم بزار یه شرینی به عنوان تولدم بهتون بدمامیدوارم هر جا که هستید خوب باشید 💜🖤
ووت؟
■□■□■□■□■□■□□■□■□■□■□□■□■□□■□□■■
-بانو مهمانتون داخل هستند
زن سری تکون داد . دست هاش یخ کرده اما توجهی نکرد نفس عمیقی کشید و دستگیره ی در رو گرفت و در رو باز کرد و پشت سرش دوتا از بادیگارد هاش هم وارد شدند .
نگاه به زن جوون و زیبای رو به روش انداخت و پوزخند زد . زن با نگاه سرد و برزخی اش بهش نگاهی انداخت
-عجیبه اینجایی
-درسته باورم نمیشه اینجا باشم ... شوهرت کجاست
جلو اومد رو روبه روی زن روی یکی از کاناپه ها نشست
-عجیبه سراغش رو میگیری
-از اینجا بودنم که عجیب تر نیست
-درسته ... فکر نمیکردم که دیگه ببینمت
-خودمم همین فکر رو میکردم
یکی از پاهاش رو روی اون یکی انداخت
-درسته به هر حال من و اون شوهرم مقصریم
-پشیمون به نظر نمیای
-اصلا
-درسته ... عوضی تر از این حرفهایی
-حرف بزن کریستال... چرا دارم اینجا میبینمت ؟
- حواست باشه داری با کی حرف میزنی
-خوب میدونم بانو
-میدونی ... از عواقبش هم با خبری اما همچنان مغروری
پوزخند سرد و خشکی زد و با نگاه تهی به چشم های ملکه خیره شد
-من تاوان پس دادم
"نوبت توئه این دفعه "-اما درس نگرفتی
-با اینکه پاشدی اومدی اینجا اما مدام حرفت رو میپیچونی
-تو یه مغرور باهوشی ... دنبال یه پسریم به اسم شیائو جان ... باید دست تو باشه
-جالبه ... من به ادمای کار بلدم رو مامور کرده بودم که هیچ مدرکی به جا نذارن ...
-درسته مدرکی نبود اما جالبه ... تو اصلا انکار نکردی
-تو تا اینجا اومدی ... پس شکی نداشتی ... انکار کردن فایده ای نداشت
-کجاست ؟
-داره ازش پذیرایی میشه ...
با نگاه سرد تر و جدی تری نگاهی به سر تا پای زن انداخت
-میخوام ببینمش
-اگه بگم نه چی ؟
-فایده ی گفتنش چیه ؟ میتونم کل اینجا رو نابود کنم ...
YOU ARE READING
IN THE EARTH , HELL AND HEAVEN( yizhan, bjyx)
Fantasyکاپل:ییجان، یووین 🌌 ⏳اتفاقات غیر منتظره ای قراره رخ بده!!!⌛ عشقی که از پیش تعیین شده ~ آیا زمانی میرسد که همه نقاب های خود را کنار بگذارند و صادقانه اعتراف کنند؟~ شروع :۱۴شهریور ۱۴۰۱⏱