chapter eighteen

410 79 11
                                    

هیت هری فقط دو روز طول کشید. توجه زیادی به این موضوع نداشت چون هیت اول همیشه برای هر امگایی کوتاه بود.

در طول دو روز، پسر چشم سبز اصلا لویی رو ندید. هیت با گذشت زمان شدید شده بود و در عرض پنج ساعت، هری یه آشفتگی از عرق، لطافت و فرمون ها رو داشت.دیلدویی که لویی بهش هدیه داده بود، با شرایطش سازگار بود، چون تا شب امگا دنبال چیزی بود که سیرش کنه.

در حالی که خاطرات مبهم از اینکه توی دو روز گذشته چقدر نیازمند عمل کرده بود، ذهنش رو پر کرده بود، هری هوفی کشید و از نست تمیزش بلند شد. سرخی کمی از خجالت روی گونه‌هاش به وجود اومد، در حالی که پشت گردنش رو با اخم میمالید و به جامپر کثیف شده که متعلق به لویی بود خیره شده بود. رنگش سیاه براق بود، درزهاش از لبه باز میشد و آستین هاش ساییده شده بودن.خیلی شبیه جامپر نیروی دریاییش بود که با افتخار اونو جامپر راحتیش میدونست. جامپر رو از روی تخت بلند کرد و بینیش رو نزدیک لکه وسط آستین سمت چپ چروک شده برد. لکه مثل ترکیبی از اسلیک (که در کمال تعجب هنوز مرطوب بود) و کام خشک شده به نظر میرسید.

با فشار دادن جامپر به سینه اش، نگاهی به ساعت دیواری که بالای کمدش آویزون بود انداخت. ساعت شش عصر بود. به امید اینکه لویی یا توی دفترش باشه یا بیرون، پسر با عجله از اتاق بیرون رفت. امیدوار بود که با لویی برخورد نداشته باشه،چون این به سادگی خجالت آوره -باید لکه روی جامپر رو توضیح بده(یا اینکه چجوری با جامپر اومده).

از بخت بدش، چند ثانیه پس از بیرون اومدن از مستر سوئیت، به بدنی سفت خورد. به بالا نگاه کرد، با چشمای عسلی رنگ زین روبرو شد که با خوشحالی بهش لبخند میزد.
"سلام هری!" آلفا با موهای آبی به نشونه احوالپرسی بلند گفت، چشماش با چیزی برق می زد که هری نمیتونست اونو رمزگشایی کنه.
"ل..لو کجاس..اه..متاسفم..سلام، ز..آقا." لکنت داشت و نگاهش سمت پایین چرخید و سعی کرد لکه روی جامپر رو روی سینه‌اش پنهان کنه. "هی، لازم نیست بهم بگی آقا.و برای جواب سوالت، لویی توی دفترشه. اما..."

زین فرصت نکرد جمله‌اش رو تموم کنه، چون امگا با "ممنون" ای روی شونه اش زد و به طبقه پایین رفت.

"برام مهم نیست. تو خیلی به من مدیونی متیو.یا باید بدهیت رو بپردازی یا من پکت رو تحویل میگیرم."

ابروهای هری توهم رفت و اخم گیجی کرد. به نظر نمیرسید آلفا تنها باشه.باید بره داخل؟یا فقط برگرده به اتاقشون و صبر کنه تا لویی برگرده؟ اما موضوع واقعا مهم بود. باید با لویی صحبت میکرد. بیشتر از دو ساعت از برخورد هری با زین گذشته بود و از اون موقع لباس‌ها رو شسته بود، دوش گرفته بود تا بوی هیتی که بدنش میداد از بین بره و با مادرش در مورد اولین هیتش صحبت کرد.

" اگه نمیخوای با هیچ کدوم از این دو گزینه موافق باشی، حدس میزنم ما میتونیم کارها رو به روش من پیش ببریم."

lilac 'm.preg' (persian translation)Where stories live. Discover now