"هیچ اهمیت فاکی ای نمیدم، نایل. تا امشب به اون نیاز دارم و اگه من..."
"اوه،بخاطر فاک!" مرد چشم آبی با خودش زمزمه کرد و گوشیشو از بین شلوغی هایی برداشت که بعضیا ممکنه بهش بگن میز. اون با دیدن اسم مخاطب، نفسی آروم کشید و به صورت 'گمشو بیرون' به نایل نگاه کرد. خوشبختانه، نایل این اشاره رو قبول کرد و از دفتر کوچیک بیرون رفت. وقتی مطمئن شد نایل چند قدم از در فاصله داره،به گوشیش نگاه کرد که دیگه زنگش قطع شده بود.
به این فکر کرد که دیگه زنگ نزنه،ولی خیلی زود یادش اومد که هری هیچوقت توی ساعات کاریش زنگ نزده، پس این باید یچیز مهم یا فوری باشه. با آهی آروم،روی اسم مخاطب زد و صبورانه صفحه روشن رو نگاه کرد تا اینکه هری جواب داد.
"سلام." گفت و گوشی رو بین گوش و شونه اش گرفت.
"سلام." صدای هری از پشت خط اومد، صدایی سبک و ملایم.
"چی شده هری؟" اون مستقیما به مچ گرفتن ادامه داد و تصمیم گرفت که با صحبتهای کوچیک ادامه نده."ن-" لویی توی حرف هری، بینیشو چین داد، ابروهاش توی هم رفت که پشت خط صدای تنفس نامنظم آرومی میومد.
"هری؟" اون اصرار کرد، لحنش رو یکم نرم تر کرد. "احساس خوبی ندارم،لو." هری تند گفت و نفس سنگینی کشید. لویی احتمالا پسر رو به خاطر صدا زدن اسمش سرزنش میکرد،اما این احساس اشتباهی نبود-هری اونو به اسمش صدا میکرد(یا نه، این یه پت نیم بود، یا شاید، اسمش بخاطر خش خش شدیدی که از پشت خط میومد کوتاه شده بود.).
اون خودشو درحالی پیدا کرد که از هری که اونو 'لویی' صدا میکرد میگذشت-توی حرف زدنش فاصله ایجاد شده بود- و بلافاصله دوباره صحبت کرد و این بار اجازه داد نگرانی توی لحنش واضح باشه."احساس مریضی میکنی هری؟"
"ن..نه." صدای هری به طرز وحشتناکی خش دار و بیحال بود.
"پس؟" در حالی که با یه دست وسایلش رو به بهترین شکل ممکن جمع میکرد، از روی صندلی بلند شد.
"فکر کنم دوره قبل از هیت-" لویی با صدای آرومی که جمله هری رو قطع کرد آهی کشید و اخم کرد،چاله ای از نگرانی توی شکمش ایجاد شد. به همون اندازه که دوست داشت با هری مثل یه دیکهد باشه، بعد از یه ماه زندگی با پسر، باید نگرانش باشه.
هری مثل قارچ روش رشد کرده بود(اصطلاح)، لویی حالا نمیتونست خودشو درحال تنها زندگی کردن ببینه. بیدار شدن با بوی صبحونه خوشمزه که توی تمام خونه میپیچید خوب بود،خیلی بهتر از بیدار شدن با ناامیدی و مسئولیت پختن چیزی برای خودش.
رابطشون نامشتاق بود. اونا اونطور که باید 'همسرانه' رفتار نمیکردن، اما قطعا جوری که اوایل رفتار میکردن هم، رفتار نمیکردن.لویی دست از اذیت کردن هری برداشت و هری تمام زمان با حضور آزاردهنده اش اونو اذیت نکرد. این یه توافق خاموش بود-یه آتش بس پنهان با احترام متقابل.
وقتی هری تا حدود پنج دقیقه دیگه جوابی نداد، لویی سرعتش رو بیشتر کرد، بیرون ساختمون تجاری راه میرفت و به نایل تکستی میفرستاد که توضیح میداد چیز مهمی پیش اومده.
اون مطمئن بود که توی راه خونه خیلی از قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت نکرده، اما این چیز عادی ای به نظر میرسید. اون باید سریع به خونه میرسید. هری احتمالا اولین هیتش رو تحمل میکنه.
VOUS LISEZ
lilac 'm.preg' (persian translation)
Fanfiction[completed] [edited] به هری گفته شده که ازش چه توقعی میره. اون حتی قبل از تولدش با وارث پک تاملینسون نامزد شده بود. اون تو احاطه و دست پروردهی امگاهای مطیع، که تنها هدفشون تو زندگی خدمت به آلفاهاشون بود، یکی از هم نوع اونا شد. اون با یاد گرفتن ای...