Pov Taehyung:
دنیل همینجور که پشت سرم حرکت میکرد داشت از معامله های جدیدم و محموله های اسلحه ای که قرار بود از گمرک بگیریم صحبت میکرد: حدود سه هزار تا کلانشیکوف جور کردیم و الان توی راه اینجان.
نگاه سردی بهش انداختم : حرومزاده، کلانشیکف به درد عمت میخوره یا بابات؟ بهتر از کلانشیکف نمیتونستی پیدا کنی؟
رنگ از روی صورتش نقش بست و نفسش حبس شد. من هیچوقت با هیچ کس درست برخورد نمیکردم و جزوی از شخصیتم بود. با دستپاچگی گفت : معذرت میخوام رئیس ولی اینارو برای قاچاقچی های لب مرز قراره ببریم.
سعی کردم خودم رو آروم کنم: مشکلی نیست... تکلیف ماری جوانا و خشخاشی که ازت خواسته بودم چی شد؟
از لابه لای برگه های توی بغلش چند تا برگه بیرون اورد و به سمتم گرفت: با اسکاچ (یه نوع الکل قوی و گرون قیمت) و بقیه چیزا قراره بسته بندی کنیم و توی کلاب ها پخش کنیم.
یه لحظه به خودماومدم. من آدم کثیفی بودم. روزانه ده ها نفر چه جوان چه پیر به دست افراد من، به مواد مخدر اعتیاد پیدا میکردند و هر هفته هم حدود ده ها نفر به دستم کشته میشدند. این شغل من بود. هر چه آمار این افراد بالا بره، موفقیت من بیشتر و جامعه نابود تر میشه.
از خودم متنفر نبودم. بلکه عاشق خودم بودم و به خودم افتخار میکردم. این کاری که من میکردم، هر کسی از پس انجامش برنمیومد.از دنیل خواستم کاغذ هارو پیش خودش نگه داره.
به دفترم رسیدم. در دفترم، فلزی بود و با اثر انگشت شخصِ خودم باز میشد. دستم رو روی صفحه اسکن انگشت گذاشتم و در باز شد.
دنیل از چند قدمی من پرسید: رئیس کار دیگه ای ندارین؟به نشونه نه سر تکون دادم و وقتی میخواست بره صداش کردم: دنیل. اون پسر خوشگله ای که اون پایین دیدم رو بردار بیارش بالا.
لبخند شیطانی روی لب هاش نشست ولی چون از من میترسید فقط اطاعت کرد و رفت.
وارد شدم و با بسته شدن در نگاهی به صفحه مانیتورِ روی دیوار انداختم. سهامِ باندِ مافیای ما خیلی خوب نبود. این چند روز به خاطر شرایط جسمیِ بدم گند زده بودم به همه ی کارها. یه سرماخوردگی ساده منو گاییده بود. شاید با یکم عشق بازی با اون بچه، انرژی بگیرم.
روی صندلیم نشستم و گوشی ام رو از توی جیبم بیرون اوردم. شماره ی منشی شخصیم رو گرفتم. استلا دختر اسپانیایی تباری بود که موهای طلایی و بلوندی داشت. اون از من خوشش میومد و مناینو میدونستم. از وقتی یادم میاد برام کار میکرد.
بعد از چند تا بوق جواب داد: بله رئیس!
با شنیدن صداش انگار بهم مسکن داده باشند، تمام دردهام رو فراموش کردم: خبری از رقیب نشد؟
میتونستم حس کنم لبخند زده و گفت : کارش رو ساختیم رئیس. توی یکی از هتل های بوسان اقامت داشت، که شب هنگام به اتاقش رفتیم و کارش رو ساختیم. یه چمدون همراهش بود که نمیخواستیم درش رو باز کنیم. با اثر انگشت خودش باز میشد. برای همین هم انگشت اشاره اش و هم چمدونش رو به آدرس خونتون پست کردیم.
ESTÁS LEYENDO
Blood Mafia (+18)
Acciónکیم تهیونگ شیطان بزرگ مافیا و جئون جونگ کوک پسر ساده و دانشجوی پزشکی است. کیم تهیونگ مردی بود که به کشتن معشوقه های خود معروف بود و جئون قلبی صاف و مهربان داشت که هیچگاه راضی به کشتن انسان های بیگناه نمیشد. و همین ویژگی او، موندن او در بین مافیاها...