_39_

235 38 129
                                    




بینیشو توی گردن مردش فرو کرد~
محکم تر بغلش گرفت و بوسه داغی روی پوست نرم پشت گردنش نشوند..
انگشتاش روی سینه لخت و گرم پسرک غرق خواب زیر پتو خزیدن و به خوابش ادامه داد...

*تق تق

هیچ کدومشون تکونی نخوردن~

چیم:ددی..؟

تهیونگ هومی کرد..جیمین با صدای ملیح و خواب آورش زمزمه کرد:
پسرت بیدار شده...

مرد مو مشکی محکم تر جیمین رو توی آغوشش فشورد و لباشو به جای گاز دیشبش چسبوند:
قبل از طلوع خورشید بچه توعه~....

چیموک دوباره دستشو بالا آورد تا به در بکوبه..اما با سر و صدا داخل اتاق کمی متعجب شد...

ته:آخ!!باشه!!!باشههه...بیدارم!!!بیدار شدم...آههه..بزار شلوار بپوشم~

همون لحظه تهیونگ در اتاق رو باز کرد و دهنش برای خمیازه ای بزرگ باز شد:
صابح باخیر..هیمم.. فندق کوچولو~...

چیموک دستاشو کنار لباس خواب آستین بلند با طرح خرس بزرگ روش انداخت:
ددی.‌‌‌..باید تُلی لالا میکلدم نه؟!

تهیونگ روبروش زانو زد..دستی روی گونه تپل پسرش کشید:
درسته چیموکی...امروز تعطیله و میتونی کلی بخوابی~چی شده بیدار شدی؟دستشویی بزرگ داری؟گرسنه ای؟

پسرک قد نخد پلکی زد.خال گوشه چشمش توجه پدرشو جلب کرد لبای جوجه اردکی شبیه مرد روبروشو لیسید و گفت:
چیم چیم لالا نداله~فِت (فکر) تُنم تموب شد~...

تهیونگ بلند خندید:
قربونت برم من~~باشه...پس بیا بریم لباساتو عوض کنیم!ددی خیلی گشنشه!!

چیم:ماما لالاعه؟

مرد مو مشکی بغلش زد:
اوهوم...ماما خستشه بزار کلی بخوابه..بجاش منو چیموکی بازی میکنیم باشه؟

با بالا و پایین شدن سر پسرش سمت اتاق خوابش راه افتاد:
دوس داری کدوم لباستو بپوشی؟من میگم اون لباس خرسی کیوته~

چیم:ددی خِلس دوش؟

ته خندید:
اره..ددی عاشق خرسه~مثل تو خرس عسلی کوچولوی من~~

چیم:لباش ددی تو؟؟

ته:آلان میریم تا منم لباس بپوشم..اما اول چیمی!

با عبور دادن دومین پاچه شلوار بلند چیم چیم از پاهای کوچولو و تقریبا تپلش کش شلوارشو مرتب کرد و عقب اومد:
به به...چیمی کوچولو چقدر خوشکل شده!!

پسرک سه ساله دندونای ریزشو بیرون انداخت و خندید!
چشمای پف دارش شبیه هلال ماه شدن و صدای 'هِع هِع' ریزی از ته گلوش آزاد کرد..
تهیونگ دست پسرشو گرفت و سمت اتاق خودشون رفتن.

وقتی وارد شدن جیمین لباس پوشیده و هنگ روی لبه تخت سمت میز توالت نشسته بود ، موهاشو بیشتر بهم میریخت و دست میکشید.لباس تنش پیراهن تهیونگ بود و یه شلوارک کوتاه بلند‌‌..چیموک سمتش دوید و دستاشو دراز کرد تا بغل زده بشه.
جیمینم با احساس شارژ دوباره ، اون پسرک کیوت و کوچولو رو بغل زد و خودشو روی تخت ولو کرد:
واییی...این خرس بزرگ و قدرتمند دیگه کیه؟!؟!؟

《MY PRETY LUNA》[vmin]Where stories live. Discover now