_31_

246 39 104
                                    



تهیونگ دستشو محکم به میز دکتر کوبید!!!

نگاه خمار و ترسناکشو به زن در حال لرزش پشت میز داد:
منظورت...از اینکه...بچشو باید بندازه چیه..؟

زن بیچاره اب دهنی راهی گلوش کرد!با اینکه مرد روبروش دیگه آلفای ارشد حساب نمیشد اما جذبه توی نگاهش‌...توی تاریکی اتاق بخاطر هوای ابری واقعا ترسناک بود~

؟؟:ما...ما با یه بهران روبرو شدیم آقای...آقای کیم...یه انسان مذکر بالغ...دیگه مثل یه امگا توانایی زایمان نداره..بدنش ضعیف تر از چیزیه که فکر میکنید!

تهیونگ آروم خندید...پوزخندش از بین رفت و چهرش جدی شد.
جیمین روی صندلی آروم به لباسش چسبید:
ته~

ته:نزدیک یه ساله...همراه جوجه کوچولوم با مشکلات کوفتی اون جادوگرای لعنتی که حالا برگشتن به شهر و دارن مثل انسان...
زندگی میکنن دست و پنجه نرم کردم....بچمو یه بار بدون اینکه اصلا خبر داشته باشم از دست دادم...حالا که اون الهه احمق بهم یه
نگاهی انداخت...ازم میخوای پیشکششونو سقط کنم؟؟

دکتر مو کوتاه تقریبا چاق متعجب "هاه؟" کرد...

ته:خانم کانگ...معروف ترین دکتر زایمان توی کره...اگه نتونی بچه و همسرمو سالم و سلامت تحویلم ندی..مطبتو به آتیش میکشم~

خندش برگشت و با چشمای فیروزه ای لجنیش ، محو چشمای پشت عینک دکتر همرنگ دیوار شد:
فهمیدی؟~

دکتر:...حا-حالا که میبینم...توی این دو سه ماهی که دیگه خبری از گرگینه نیست~هه هه .. توی -اهم~

نگاه جدیشو به اون دو نفر داد:
توی آلمان علم پزشکی با سرعت چشمگیری رشد کرده و دارن برای کاپلای گی انسان...قابلیتی مثل رحم اجاره ای ایجاد میکن...شاید دکترای اونجا تونستن همسرتونو تحت نظر ۲۴ ساعت سالم نگه دارن!

تهیونگ اخم غلیظی کرد:
برم آلمان...؟

لپاشو باد کرد:
دکتراشو میارم کره~~~~~




دستشو سمت مرد مسن و بلوند روبروش دراز کرد.اون دکتر مهربون
بلند و صمیمانه به انگلیسی گفت:
آقااای کیممم واقعا خوشحالم که پسر کیم بزرگ و معروف شرکت ال جی رو ملاقات میکنم!

تهیونگ لبخند ملیحی زد:
منم از آشنایی با شما خوشوقتم...

جیمین ریز زد زیر خنده و دستاشو روی شکمش گذاشت.هوسوک با دهنی وا رفته سرشو بیشتر جلو برد تا مرد آلمانی توی پذیرایی عمارت کیم رو دید بزنه!یونگی به یقش چسبید و عقب آوردش:
ضایع بازی در نیار هویج احمق~~

خانم کیم آروم گفت:
هیسسس...بزارید ببینم چی میگن!

جیمین مثل خانم کیم که از خودش بیشتر ذوق داشت در مورد بچش چی میگن روی اپن آشپزخونه خم شد...

《MY PRETY LUNA》[vmin]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora