《MY PRETY LUNA》[vmin]

_13_

هق کوتاه معصومی زد و خودشو تو بغل یونگی ولو کرد:
یونی هیونی~~~

امگا با چشمایی ریز شده و دهنی وا رفته نالید:
بابا یه هفته میخوای بری ایتالیا برگردی بیای ور دل خودم~

گوک با گوشای افتاده سفید خاکی رنگش عقب اومد و همونطور که سعی میکرد اشکای مزاحم توی چشماشو با مشتای کوچولو فینقیلش که هنوزم آثار فرارش از دهکده رو با چسب زخم پوشونده بود ، پاک کنه گفت:
یونی هیون نِمفَمهه!اَده با ماما جینی و ددی بِلَم گَبلِت واسم تَگن میسه!

سرشو پایین انداخت و اجازه داد با ریختن لب و لوچش بخاطر فشار لپاش به بیرون ، کاری کنه ته سوراخ بینی یونگی برای خونریزی بسوزه.با انگشت اشاره کوچولو و چسب زخم صورتی رنگ پر از ستاره های زرد و آبیش اشتباهی دستشو سمت راست بدنش فشورد و دوباره چشمای گرد و درخشانشو بالا داد:
بیبین!گَبلَم اژ الان ناحالَت سُده!

با صدای نامجون که اسمشو میگفت ، لبخند گنده ای زد و رو به امگا گفت:
ملاگِب چیمی خوسمِله باس!دیسَب اوف اوف شد لَفت...هیق‌..با..با چیمی خوسمله بابای نَکَلدَم~...هیعع

یونگی لبخند مهربونی زد و موهای کوگی رو دستی کشید:
اشکالی نداره بعدا به تهیونگ تصویری زنگ بزن که ببینیش!

سریع جلو رفت ، بوسه تفی روی لپ امگا کاشتو سمت ددیش رفت.
نامجونی که یه شبه با خوابوندن گوک در حال کابوس دیدن روی سینه های عضله ایش لقب ددی رو دریافت کرد و جزو لیست ناموسای جونگ گوک حساب شد!

کیف کوله ای میمون با لپای صورتی بزرگشو بالا کشید و سمت نامجون 'تِک تِک' کنان شروع به دویدن کرد.دم پفکیش این ور و اونور میرفت مزمئنا هر کی میدیدش مرض قند میگرفت!

یک هفته از ورود جونگ گوک به خونواده دو نفره نامجون و جین میگذشت.جین نسبت به قبلنا خیلی بیشتر میخندید و برق ذوق زده جدیدی هم توی چشمای نامجون به چشم میخورد!

مسلما همه از بابت این اتفاق خوشحال بودن اما تهیونگ کمی کمتر...

نه اینکه بدش میاد

یا گوکی هنوزم ازش میترسه و خسته شده که نمیتونه رفیقش باشه..

یا حسودی میکنه...

یا گوکی رو مخشه...

بلکه امگا کوچولوش افسردگیش باز داشت اوج خودشو میگرفت.
هر دفعه با دیدن لبخندای جین موقع بغل کردن اون توله خرگوش کیوت ۴ ساله غریزه امگاش بیدار میشد و گرگ لوسش بیشتر توی قعر تاریکی فرو میرفت.
جوری که دیروز روبروی آینه ایستاده و بی صدا اشک میریخت..

*
ب

ا فکر اینکه بگه جین برای همه پای انبه درست کرده جیمینی کوچولوش خوشحال میشه ، با لبخند در اتاق رو باز کرد!