نامجون عصبانی دور خودش چرخی زد:
منظورت چیه تهیونگ اینجا یه آدم فراری و ترسوئه؟؟؟چانیول شونه ای بالا انداخت:
ما شخصیتا و رفتارای این دنیا رو داریم!فقط خاطراتمون رو یادمون اومده نه اینکه شبیه خود قبلیمون باشیم!نام آهی کشید:
پس...یعنی میخواید باور کنم جیمین با یه نفر دیگه قرار میزاره؟یونگی روی مبل بیشتر لم داد:
چه ربطی داشت؟نام:شما دارید میگید تهیونگ یه آدم ترسوئههه معلومه که برای فرار کردن از جیمین بهمون دروغ میگه!!!جیمینم با ما انتقال پیدا کرده چطوری توی دو سه دور با به نفر دیگه؟؟؟
بک:خب...امگاهای ماه فقط روحشون انتقال پیدا میکنه به یه بدن دیگه...
فلیکس موهاشو با کش از پشت بست و کنار یونگی روی کاناپه شه نفره جا گرفت:
یه چیزی هم عجیبه...روح امگاهای لونا وقتی انتقال پیدا میکنن که بدن نوزاد مورد نظرشون زیر نور نقره ای به دنیا بیاد..برام عجیبه جیمین شی بچه نیست....در ضمن یادمون نره که بدنشم انتقال پیدا کرد!اون شب هیچ کسی توی بغل ارشد باقی نموند!چان:تو اینو میدونستی و هیچی نگفتی؟_هی....پس چرا بکهیونم بزرگه؟
بکهیون متعجب خودشو بغل کرد:
من...از بچگی یه لونا بودم و قایمش میکردم...نامجون و هیونجین نگاهی به هم انداختن...نام ناباور گفت:
ما...چند ساله که داریم انتقال پیدا میکنیم؟هوسوک گیج و منگ به آلفای قد بلند نگاه کرد:
چی؟هیونجین سری تکون داد...گند زده بودن!
هیو:ما وقتی داشتیم کامل انتقال پیدا میکردیم زنجیر پاره شده!
یعنی روح های ما با سرعت خیلیییی کمی به این کالبد ها انتقال یافتن...ما چندین سال بعد از زمانی که در نظر داشتیم انتقال پیدا کردیم!وگرنه قرار بوده با جیمین و بکهیون بچه سال روبرو بشیم!هو:پس....یعنی تهیونگ راست میگفت؟
با ورود شخصی به خونه همه ی نگاها سمت اون شخص برگشت.
تهیونگ بود...اما نه تهیونگ....
یه آلفای زخمی و خونی...
نامجون ناخودآگاه سمتش هجوم برد و کتفاشو چسبید..بوی خون خشک شده روی بدنش...توی ذوق میزد!یه لحظه هوسوک هیونجین با هم گفتن:
بوی جادوگر میده!!چان:جادوگرا...اینجا هم هستن؟؟
نامجون اون آلفای ساکت و سر به زیر رو چسبید و سمت کاناپه ها کشوندش ولی تهیونگ وسط راه نکشید و خورد زمین!
یون:چرا...چرا اینطوریه؟
نامجون سر تهیونگ رو آروم بالا آورد:
ته...چرا...چرا اینطوری پسر؟؟؟
ESTÁS LEYENDO
《MY PRETY LUNA》[vmin]
Hombres Loboنام: "my prety luna"💫 نام فارسی:لونای زیبای من💫 کاپل اصلی:ویمین🐣🐯 کاپل های فرعی:سپ 🐱🐿، نامجین 🐹🐨 خلاصه: من پارک جیمینم! امگایی که زیر نور ماه نقره ای به دنیا اومد... من یه امگای نحسم... من امگای ماهم! مثل یه ابله منتظر آلفایی نشستم که اصلا ا...